the other side of the world

Part : ¹¹
.
.
.
𝓽𝓱𝓮 𝓸𝓽𝓱𝓮𝓻 𝓼𝓲𝓭𝓮 𝓸𝓯 𝓽𝓱𝓮 𝔀𝓸𝓻𝓵𝓭
‌‌‌    ∩_∩ („• ֊ •„) •━━∪∪━━•

<<فردا صبح>>
<<قصر تهیونگ>>

تهیونگ : صبح بخیر فرشتم .

کوک : صبح توهم بخیر .

یونگی : صبح بخیر گفتناتون تموم شد کفترای عاشق ؟

جیهوپ : عه . یونگی جان .

یونگی : والا خب حق میگم .

تهیونگ : شما دوتا کی اومدین ؟

جیهوپ : خیلی وقته .

<<نویسنده>>
جیهوپ و یونگی از اتاق میرن بیرون و تهیونگ و کوک لباساشونو عوض میکنن . از اتاق بیرون میرن و میرن طبقه ی پایین . صبحانشونو چهارتایی میخورن .
<<چند مین بعد>>
<<نویسنده>>
بعد از صبحونه یونگی و جیهوپ میرن گردش و کوک و تهیونگ هم باهام میرن اسب سواری توی جنگل . وقتی داشتن اسب سواری میکردن تهیونگ آروم کوک رو از پشت بغل میکنه .

کوک : تهیونگ .

تهیونگ : جونم .

کوک : خب راستش ... من از یه دنیای دیگه اومدم .

تهیونگ : هه . شوخی میکنی فرشته کوچولوم . نمیشه از یه دنیای دیگه اومد .

کوک : نه تهیونگ ... ( همچیو توضیح میده )

تهیونگ : نه امکان نداره نمیشه اصلا . واقعا میگی اینارو ؟

کوک : اره .

<<نویسنده>>
کوک آروم اسم جیمین رو صدا میزنه و یکدفعه جیمین میاد .

جیمین : سلام تهیونگ .

تهیونگ : سلام .

کوک : وایسا ببینم وایسا . جیمین تو مگه طرف فرشته ها نیستی ؟ چرا بهش اینقد گرم سلام میکنی ؟

𝓽𝓱𝓮 𝓸𝓽𝓱𝓮𝓻 𝓼𝓲𝓭𝓮 𝓸𝓯 𝓽𝓱𝓮 𝔀𝓸𝓻𝓵𝓭
‌‌‌    ∩_∩ („• ֊ •„) •━━∪∪━━•
.
.
.
لایک و فالو یادت نره خوشگله :)
دیدگاه ها (۰)

the other side of the world

سلاممممم

ولی بازم فکر کنم اگه توی آمریکا بودم بیشتر همچین وایبی بهم د...

the other side of the world

the other side of the world

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط