the devil inside part 1
16 اگوست سال 2021
دانشکده هنرهای رزمی سئول
استاد کیم:اگه کسی هست که حضور نداره اسمشو اعلام کنید
کسی نیست؟!..
خیلی خب شروع میکنم
امروز یه هنرآموز جدید داریم
جیمین لطفا بیا اینجا و خودتو معرفی کن
جیمین:سلام به همه..پارک جیمین هستم و از 8 سالگی زیرنظر پدرم هنرهای رزمی رو یاد گرفتم
+حتما خیلی ماهر
-وای چقد خوشتیپ..
*چطور این موقع از سال اومده یعنی انتقالی گرفته؟
...
از دید جینا
میتونستم صدای پچ پچ های بقیرو بشنوم که مدام درباره اون حرف میزدن
سرمو بالا اوردم و دستمو به نشانه صحبت بالا گرفتم
استاد کیم:چیزی شده خانوم پارک؟
من:بله.. میتونم چند لحظه کلاسو ترک کنم
استاد کیم:حتما.. ولی سریع برگرد
من:بله
استاد کیم:فک میکنم همتون به اندازه کافی با جیمین اشنا شدید.. بسیار خب.. جیمین میتونی اونجا بشینی
جیمین:بله..
از دید جینا
شیر ابو باز کردم و یه مشت ابو با شدت به صورتم پاشیدم
سردرد عجیبی داشتم بخاطر وضعیت مامان بود این مدت نتونستم خوب استراحت کنم
مطمعنن این خستگی بخاطر همین
نفس عمیقی کشیدم و با سرعت به کلاس برگشتم
استاد کیم:خوشحالم که زود برگشتی.. تو و جیمین امروز سرگروه هستین
من:چ.. چی؟
استاد کیم:تو و جیمین جزو بهترین هنراموزامون هستین نکنه انتظار داشتی فرد دیگه ای رو انتخاب کنم؟
من:...
استاد کیم:سریع لباساتون رو عوض کنید و شروع کنید
+بله استاد
از دید جینا
رفتم داخل رختکن پردرو کشیدم و لباسامو با همون لباس سورمه ای همیشگی عوض کردم
موهامو گوجه ای بستم و از رختکن خارج شدم
اصلا حس خوبی نسبت به جیمین نداشتم اما از روی اجبار مجبور بودم باهاش کنار بیام
وسط سالن وایسادم و منتظر جیمین موندم
بعد چند مین قامت مردونه ای جلوم ظاهر شد
چند لحظه ظاهرشو برانداز کردم
موهای خاکستری و چشمای مشکی که با پوست سفیدش در تضاد بود
و مهمتر از همه یونیفرمش که به رنگ قرمز بود
همه چیز این پسر عجیب بود و ظاهرشو با بقیه متمایز میکرد
سعی کردم ذهنمو خالی کنم
استاد کیم:سرجای خود.. اماده
حالا
از دید جینا گارد گرفتم و اماده حمله شدم
که همون ثانیه اول با برخورد یه چیزی به شکمم خوردم زمین
چند لحظه تو شک بودم که مزه ی خون رو تو دهنم حس کردم
دوییدم و از کلاس خارج شدم
استاد کیم:ج.. جیمین...
جیمین:نگران نباشید حالش خوب میشه
از دید جینا
معدم به شدت درد میکرد
حس میکردم معدم تیکه تیکه شده
داشتم خون بالا میاوردم که یهو
جیمین:حالت خوبه؟
من:هینی کردم و سرمو بالا اوردم
از شدت ترس نمیتونستم چیزی بگم
این پسر یه هیولا بود
به پشت چرخوندم و دستاشو دور کمرم حلقه کرد
جیمین:حس عجیبی داری نه؟ انگار که دل و رودت از بدنت خارج شده
من:شوکه...
سرشو رو برد تو گردنم و گفت
نگران نباش نزاشتم اسیب جدی ببینی
از دید جینا
یهو اون قیافه ترسناک و جدیش جاشو به یه چهره خندون و اروم داد
دستمو گرفت و دنبال خودش کشید
جیمین:باید عجله کنیم وگرنه استاد ازمون عصبانی میشه
لبخند.
دانشکده هنرهای رزمی سئول
استاد کیم:اگه کسی هست که حضور نداره اسمشو اعلام کنید
کسی نیست؟!..
خیلی خب شروع میکنم
امروز یه هنرآموز جدید داریم
جیمین لطفا بیا اینجا و خودتو معرفی کن
جیمین:سلام به همه..پارک جیمین هستم و از 8 سالگی زیرنظر پدرم هنرهای رزمی رو یاد گرفتم
+حتما خیلی ماهر
-وای چقد خوشتیپ..
*چطور این موقع از سال اومده یعنی انتقالی گرفته؟
...
از دید جینا
میتونستم صدای پچ پچ های بقیرو بشنوم که مدام درباره اون حرف میزدن
سرمو بالا اوردم و دستمو به نشانه صحبت بالا گرفتم
استاد کیم:چیزی شده خانوم پارک؟
من:بله.. میتونم چند لحظه کلاسو ترک کنم
استاد کیم:حتما.. ولی سریع برگرد
من:بله
استاد کیم:فک میکنم همتون به اندازه کافی با جیمین اشنا شدید.. بسیار خب.. جیمین میتونی اونجا بشینی
جیمین:بله..
از دید جینا
شیر ابو باز کردم و یه مشت ابو با شدت به صورتم پاشیدم
سردرد عجیبی داشتم بخاطر وضعیت مامان بود این مدت نتونستم خوب استراحت کنم
مطمعنن این خستگی بخاطر همین
نفس عمیقی کشیدم و با سرعت به کلاس برگشتم
استاد کیم:خوشحالم که زود برگشتی.. تو و جیمین امروز سرگروه هستین
من:چ.. چی؟
استاد کیم:تو و جیمین جزو بهترین هنراموزامون هستین نکنه انتظار داشتی فرد دیگه ای رو انتخاب کنم؟
من:...
استاد کیم:سریع لباساتون رو عوض کنید و شروع کنید
+بله استاد
از دید جینا
رفتم داخل رختکن پردرو کشیدم و لباسامو با همون لباس سورمه ای همیشگی عوض کردم
موهامو گوجه ای بستم و از رختکن خارج شدم
اصلا حس خوبی نسبت به جیمین نداشتم اما از روی اجبار مجبور بودم باهاش کنار بیام
وسط سالن وایسادم و منتظر جیمین موندم
بعد چند مین قامت مردونه ای جلوم ظاهر شد
چند لحظه ظاهرشو برانداز کردم
موهای خاکستری و چشمای مشکی که با پوست سفیدش در تضاد بود
و مهمتر از همه یونیفرمش که به رنگ قرمز بود
همه چیز این پسر عجیب بود و ظاهرشو با بقیه متمایز میکرد
سعی کردم ذهنمو خالی کنم
استاد کیم:سرجای خود.. اماده
حالا
از دید جینا گارد گرفتم و اماده حمله شدم
که همون ثانیه اول با برخورد یه چیزی به شکمم خوردم زمین
چند لحظه تو شک بودم که مزه ی خون رو تو دهنم حس کردم
دوییدم و از کلاس خارج شدم
استاد کیم:ج.. جیمین...
جیمین:نگران نباشید حالش خوب میشه
از دید جینا
معدم به شدت درد میکرد
حس میکردم معدم تیکه تیکه شده
داشتم خون بالا میاوردم که یهو
جیمین:حالت خوبه؟
من:هینی کردم و سرمو بالا اوردم
از شدت ترس نمیتونستم چیزی بگم
این پسر یه هیولا بود
به پشت چرخوندم و دستاشو دور کمرم حلقه کرد
جیمین:حس عجیبی داری نه؟ انگار که دل و رودت از بدنت خارج شده
من:شوکه...
سرشو رو برد تو گردنم و گفت
نگران نباش نزاشتم اسیب جدی ببینی
از دید جینا
یهو اون قیافه ترسناک و جدیش جاشو به یه چهره خندون و اروم داد
دستمو گرفت و دنبال خودش کشید
جیمین:باید عجله کنیم وگرنه استاد ازمون عصبانی میشه
لبخند.
۴.۷k
۲۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.