فرا تر از دوستی قسمت³¹
فرا تر از دوستی قسمت³¹
Suk Nam:
" نه بابا مدیون چیه ، من کلی مدیونتم که هروقت خواستم مراقب هانول و جیا بودی این لطفت خیلی برام مهمه چون هانول و جیا برام مهمن "
Felix:
" باشه باشه ، حالا قیمتش چقدر بود؟ "
Suk Nam:
مهم نیست برو داخل "
Felix:
" حالا تو بگو "
Suk Nam:
" ⁵,⁰⁰⁰,⁰⁰⁰,⁰⁰⁰,⁰⁰⁰,⁰⁰⁰ $ معادل با درآمد یک روز من هیونگ "
Felix:
" یا خدا ، چقدر صفر داره حالم به هم خورد "
Suk Nam:
" اوکی هیونگ امیدوارم راضی باشی ازش ، فعلن خدافظ من برم "
Felix:
" مرسی ، خدافظ "
در دروازه رو بستم و رفتم تو خونه جعبه PS⁵ رو همونجوری گذاشتم بغل میز کیک خیلی سنگین بود کیک رو درآوردم و گذاشتم روی اپن شروع کردن چیدن شمع ها روش که هیونجین زنگ زد
" های بیبی ، کجایی جوجه ؟ "
Felix:
" های ، سرکار بودم تاکسی گرفتم دارم میام خونه "
Hyunjin:
" باشه جوجه ، مواظب خودت باش میبینمت "
Felix:
" اوکی بای "
Hyunjin:
" بای جوجو "
تلفن رو قطع کردم ، واقعن هیچ کس تولدم رو یادش نبود ؟ نیست ؟ نخواهد بود ؟ چقدر غمگین و بد حتی فیلیکس هم یادش نبود بعد از بقیه انتظار دارم نگهبان ها دروازه رو باز کردن رفتم تو حیاط ماشین رو پارک کردم رفتم داخل خونه اومدم داد بزنم خودمو خالی کنم و گریه کنم که با چیزی که دیدم ، خوشحالی ، خنده ، بغض ، غمگینیم همه با هم قاطی شد ، چیزی که دیدم رو باور نمیکردم ، فیلیکس یادش بود ، با کیک جلوی در منتظر من بود ، راستش بلخره بعد از مدت احساس کردم برای یکی اهمیت دارم و مهم هستم ، آروم چراغ هارو روشن کردم دیدم فیلیکس خونه رو هم تزئین کرده رفتم بغلش کردم هرکاری میکرد بوی توت فرنگی میداد
" یادت بود جوجه "
Felix:
" دقیقا ساعت ⁹:²⁵ دقیقه به دنیا میای ، الان هم ⁹:²⁵ دقیقه هست نمیخای شمع هارو فوت کنی ؟ "
Hyunjin:
" چرا میخوام "
Felix:
" آرزو کن و فوت کن "
آرزو کردم فیلیکس تا همیشه مال خودم باشه تا وقتی همه تولدم رو فراموش کردن اون برام تولد بگیره ، هروقت احساس تنهایی کردم بدونم اون رو دارم ، هروقت فکر کردم ⁹⁹ تا دلیل دارم بمیرم اون¹ دلیلم باشه که زنده بمونم و بعد شمع هارو فوت کردم بعد از این شمع رو فوت کردم دستم رو کشید و رفتیم نشستیم رو کاناپه کیک رو گذاشت روی میز و از بغل میز یه جعبه بزرگ آورد بیرون
Felix:
" اینم از کادوی تولدت PS⁵ نمونه محدود و گرون ، درجه ¹ ، بهترین دستگاه هست که از بس عالیه روی تولید انبوه نرفته در واقع تک هست ، بازی هاش هم همینطور که داخل یه فلش داخلش هست حالا میتونی بازش کنی "
Hyunjin:
" یا یون بوکا...پوف*با دستاش چشماش رو باد میزنه که گریه نکنه* میدونی این یکم خب "
Felix:
" خوشت نیومد؟ "
Hyunjin:
" خوشم نیومده ؟ اسن فوقالعاده هستش ، ولی من یه کادوی دیگه هم میخوام "
ادامه دارد...:)
Suk Nam:
" نه بابا مدیون چیه ، من کلی مدیونتم که هروقت خواستم مراقب هانول و جیا بودی این لطفت خیلی برام مهمه چون هانول و جیا برام مهمن "
Felix:
" باشه باشه ، حالا قیمتش چقدر بود؟ "
Suk Nam:
مهم نیست برو داخل "
Felix:
" حالا تو بگو "
Suk Nam:
" ⁵,⁰⁰⁰,⁰⁰⁰,⁰⁰⁰,⁰⁰⁰,⁰⁰⁰ $ معادل با درآمد یک روز من هیونگ "
Felix:
" یا خدا ، چقدر صفر داره حالم به هم خورد "
Suk Nam:
" اوکی هیونگ امیدوارم راضی باشی ازش ، فعلن خدافظ من برم "
Felix:
" مرسی ، خدافظ "
در دروازه رو بستم و رفتم تو خونه جعبه PS⁵ رو همونجوری گذاشتم بغل میز کیک خیلی سنگین بود کیک رو درآوردم و گذاشتم روی اپن شروع کردن چیدن شمع ها روش که هیونجین زنگ زد
" های بیبی ، کجایی جوجه ؟ "
Felix:
" های ، سرکار بودم تاکسی گرفتم دارم میام خونه "
Hyunjin:
" باشه جوجه ، مواظب خودت باش میبینمت "
Felix:
" اوکی بای "
Hyunjin:
" بای جوجو "
تلفن رو قطع کردم ، واقعن هیچ کس تولدم رو یادش نبود ؟ نیست ؟ نخواهد بود ؟ چقدر غمگین و بد حتی فیلیکس هم یادش نبود بعد از بقیه انتظار دارم نگهبان ها دروازه رو باز کردن رفتم تو حیاط ماشین رو پارک کردم رفتم داخل خونه اومدم داد بزنم خودمو خالی کنم و گریه کنم که با چیزی که دیدم ، خوشحالی ، خنده ، بغض ، غمگینیم همه با هم قاطی شد ، چیزی که دیدم رو باور نمیکردم ، فیلیکس یادش بود ، با کیک جلوی در منتظر من بود ، راستش بلخره بعد از مدت احساس کردم برای یکی اهمیت دارم و مهم هستم ، آروم چراغ هارو روشن کردم دیدم فیلیکس خونه رو هم تزئین کرده رفتم بغلش کردم هرکاری میکرد بوی توت فرنگی میداد
" یادت بود جوجه "
Felix:
" دقیقا ساعت ⁹:²⁵ دقیقه به دنیا میای ، الان هم ⁹:²⁵ دقیقه هست نمیخای شمع هارو فوت کنی ؟ "
Hyunjin:
" چرا میخوام "
Felix:
" آرزو کن و فوت کن "
آرزو کردم فیلیکس تا همیشه مال خودم باشه تا وقتی همه تولدم رو فراموش کردن اون برام تولد بگیره ، هروقت احساس تنهایی کردم بدونم اون رو دارم ، هروقت فکر کردم ⁹⁹ تا دلیل دارم بمیرم اون¹ دلیلم باشه که زنده بمونم و بعد شمع هارو فوت کردم بعد از این شمع رو فوت کردم دستم رو کشید و رفتیم نشستیم رو کاناپه کیک رو گذاشت روی میز و از بغل میز یه جعبه بزرگ آورد بیرون
Felix:
" اینم از کادوی تولدت PS⁵ نمونه محدود و گرون ، درجه ¹ ، بهترین دستگاه هست که از بس عالیه روی تولید انبوه نرفته در واقع تک هست ، بازی هاش هم همینطور که داخل یه فلش داخلش هست حالا میتونی بازش کنی "
Hyunjin:
" یا یون بوکا...پوف*با دستاش چشماش رو باد میزنه که گریه نکنه* میدونی این یکم خب "
Felix:
" خوشت نیومد؟ "
Hyunjin:
" خوشم نیومده ؟ اسن فوقالعاده هستش ، ولی من یه کادوی دیگه هم میخوام "
ادامه دارد...:)
۷.۱k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.