فراتر از دوستی قسمت ²⁹
فراتر از دوستی قسمت ²⁹
با همین فکر ها فیلیکس هم خوابش برد
>فردا صبح ساعت ¹²:²⁵
Hyunjin:
از خواب بلند شدم اطرافم رو چک کردم ، دیدم تو اتاق فیلیکس رو زمین خوابم برده ولی چرا رو تخت خالیه؟بغلم رو چک کردم دیدم کنارم رو زمین خوابیده و بخاطر اینکه پتو رو سمت خودم کشیدم از سرما تو خودش جمع شده بغلش کردم آوردمش سمت خودم پتو کشیدم روش و محکم بغلش کردم بعد از چند دقیقه بلند شد
" بیدارشدی جوجه؟ سردته هنوز؟ "
Felix:
" عوهوم بیدار شدم،مگه سردم بود ؟"
Hyunjin:
" آره فسقلی از سرما تو خودت جمع شده بودی بغلت کردم تا گرم بشی "
Felix:
" عاها،مرسی"
Hyunjin:
" قبلن جور دیگه تشکر میکردی ازم "
فیلیکس اومد لپ رو بوس کنه سریع سرم رو برگردوندم شروع کردم بو.سی.دن.ش شروع کرد ضربه زدن به قفسه سینم بعد از چن ثانیه ولش کردم
" قبلن همبهت گفتم ضرباتت محکمه ولی خودت کوچولویی جوجه ، حالا آشتی هستی ؟ "
Felix:
" عوم...آره "
>فردا روز تولد هوانگ هیونجین
[بیاع👍من ولاگ نمینویسم که بخوام مو به موی اتفاقات رو برات بگم دیگه تو هم فوضولی نکن]
Felix:
از اونجایی که مامان بابای هیونجین وقتی بچه بود مردن باید خودم دست به کار بشم تا بتونم براش تولد بگیرم رفتم بیرون و یکم وسایل تزئینی گرفتم ، بادکنک های مورد نظرم رو رفتم از یه مغازه دیگه گرفتم ، بعد رفتم شرکت سوک نام
★جهت اطلاع شغل نا سوک نام شوهر لی جیا : مدیرعامل شرکت بزرگ بازی های رایانه ای و توسعه دهنده بازی های کامپیوتری هستش★
★منشینا سوک نام:■★
■:
" سلام میتونم کمکتون کنم؟ "
Felix:
" عوم بله ، آقای نا سرشون شلوغه یا نه ؟ "
■:
" تا از یه جلسه اومدن بیرون "
Felix:
" پس لطفا بهشون بگید که دکتر لی اینجا هستن باهاتون کار دارن "
■:
" بله لطفا چند دقیقه صبر کنید الان برمیگردم "
Felix:
" حتما بفرمایید "
■:
" *در اتاق سوک نام رو میزنه* میتونم بیام داخل آقای نا ؟ "
Suk Nam:
" بله بفرمایید "
■:
" دکتر لی تشریف آوردن میخوان ببیننتون "
Suk Nam:
" وای خدا ، یعنی چخبره ؟ خانوم کیم من قیافم و سر وضعم خوبه ؟"
■:
" بله آقای نا عالی هستید آقای لی رو میفرستم داخل موفق باشید "
Suk Nam:
" ممنون "
■:
" بفرمایید داخل آقای نا منتظرتونن "
Felix:
" ممنون*در اتاق رو میزنه* "
Suk Nam:
" بفرمایید "
Felix:
" سلام "
Suk Nam:
" عو...سلام هیونگ ، چه عجب اومدیشرکتم "
Felix:
" یه کمک خیلی فوری ازت میخوام "
Suk Nam:
" حتما بگو "
Felix:
" بهترین PS⁵ که داری بروز ترینش،عالی ترینش، بی نقص ترینش، با بهترین بازی ها رو بهم بده فقد اینکه همین امروز نیاز دارم "
Suk Nam:
" داشتن رو که داریم فقد اینکه امروز ساعت ⁵ تا ⁶ عصر میرسه چون خیلی روش کار شده و مهندسی خاصی داره دارن با هلیکوپتر ⁵ تاش رو میفرستن شرکت من همین که رسید اولیش رو برات کنار میذارم پولش هم نیاز نیست به حساب من "
ادامه دارد...:)
با همین فکر ها فیلیکس هم خوابش برد
>فردا صبح ساعت ¹²:²⁵
Hyunjin:
از خواب بلند شدم اطرافم رو چک کردم ، دیدم تو اتاق فیلیکس رو زمین خوابم برده ولی چرا رو تخت خالیه؟بغلم رو چک کردم دیدم کنارم رو زمین خوابیده و بخاطر اینکه پتو رو سمت خودم کشیدم از سرما تو خودش جمع شده بغلش کردم آوردمش سمت خودم پتو کشیدم روش و محکم بغلش کردم بعد از چند دقیقه بلند شد
" بیدارشدی جوجه؟ سردته هنوز؟ "
Felix:
" عوهوم بیدار شدم،مگه سردم بود ؟"
Hyunjin:
" آره فسقلی از سرما تو خودت جمع شده بودی بغلت کردم تا گرم بشی "
Felix:
" عاها،مرسی"
Hyunjin:
" قبلن جور دیگه تشکر میکردی ازم "
فیلیکس اومد لپ رو بوس کنه سریع سرم رو برگردوندم شروع کردم بو.سی.دن.ش شروع کرد ضربه زدن به قفسه سینم بعد از چن ثانیه ولش کردم
" قبلن همبهت گفتم ضرباتت محکمه ولی خودت کوچولویی جوجه ، حالا آشتی هستی ؟ "
Felix:
" عوم...آره "
>فردا روز تولد هوانگ هیونجین
[بیاع👍من ولاگ نمینویسم که بخوام مو به موی اتفاقات رو برات بگم دیگه تو هم فوضولی نکن]
Felix:
از اونجایی که مامان بابای هیونجین وقتی بچه بود مردن باید خودم دست به کار بشم تا بتونم براش تولد بگیرم رفتم بیرون و یکم وسایل تزئینی گرفتم ، بادکنک های مورد نظرم رو رفتم از یه مغازه دیگه گرفتم ، بعد رفتم شرکت سوک نام
★جهت اطلاع شغل نا سوک نام شوهر لی جیا : مدیرعامل شرکت بزرگ بازی های رایانه ای و توسعه دهنده بازی های کامپیوتری هستش★
★منشینا سوک نام:■★
■:
" سلام میتونم کمکتون کنم؟ "
Felix:
" عوم بله ، آقای نا سرشون شلوغه یا نه ؟ "
■:
" تا از یه جلسه اومدن بیرون "
Felix:
" پس لطفا بهشون بگید که دکتر لی اینجا هستن باهاتون کار دارن "
■:
" بله لطفا چند دقیقه صبر کنید الان برمیگردم "
Felix:
" حتما بفرمایید "
■:
" *در اتاق سوک نام رو میزنه* میتونم بیام داخل آقای نا ؟ "
Suk Nam:
" بله بفرمایید "
■:
" دکتر لی تشریف آوردن میخوان ببیننتون "
Suk Nam:
" وای خدا ، یعنی چخبره ؟ خانوم کیم من قیافم و سر وضعم خوبه ؟"
■:
" بله آقای نا عالی هستید آقای لی رو میفرستم داخل موفق باشید "
Suk Nam:
" ممنون "
■:
" بفرمایید داخل آقای نا منتظرتونن "
Felix:
" ممنون*در اتاق رو میزنه* "
Suk Nam:
" بفرمایید "
Felix:
" سلام "
Suk Nam:
" عو...سلام هیونگ ، چه عجب اومدیشرکتم "
Felix:
" یه کمک خیلی فوری ازت میخوام "
Suk Nam:
" حتما بگو "
Felix:
" بهترین PS⁵ که داری بروز ترینش،عالی ترینش، بی نقص ترینش، با بهترین بازی ها رو بهم بده فقد اینکه همین امروز نیاز دارم "
Suk Nam:
" داشتن رو که داریم فقد اینکه امروز ساعت ⁵ تا ⁶ عصر میرسه چون خیلی روش کار شده و مهندسی خاصی داره دارن با هلیکوپتر ⁵ تاش رو میفرستن شرکت من همین که رسید اولیش رو برات کنار میذارم پولش هم نیاز نیست به حساب من "
ادامه دارد...:)
۳.۸k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.