p
p¹⁰
حالا که لیا رسماً از دربار خارج شده و موقعیت «ا.ت» تثبیت شده است، تمرکز باید به سمت تثبیت قدرت درونی «ا.ت» و همچنین مدیریت پیامدهای سیاستگذاری او (وقف مدرسه) و مقابله با تهدیدهای باقیمانده (مانند سوبون یا دیگر افراد خاندان سلطنتی) برود.
---
روز بعد، خبر وقف ثروت «ا.ت» برای کودکان یتیم در سراسر شهر پخش شد. این حرکت، «ا.ت» را از یک «زن دوم» به یک چهره بشردوستانه و محبوب مردمی تبدیل کرد. با این حال، این محبوبیت، شاهزاده **تهیونگ** را در تنگنای اداری قرار داد.
**تهیونگ** در دفتر کارش با «ا.ت» صحبت میکرد. «مردم تو را میستایند، اما خزانهدار اعظم (که از خاندان سوبون است) اعلام کرده که ثروتی که تو وعده دادی، باید از داراییهای خاندان خودت تأمین شود، نه از اموال سلطنتی که به عنوان جهیزیه داده شده. او در حل فشار آوردن است تا ثابت کند تو فاقد نفوذ هستی.»
«ا.ت» با خونسردی پاسخ داد: «او اشتباه میکند، زیرا من از قبل برای این حرکت آماده بودم. سوبون فکر میکند من با تکیه بر حمایت تهیونگ زنده هستم. باید به او نشان دهم که من میتوانم با سیاست خودم حرکت کنم.»
«ا.ت» از تهیونگ درخواست کرد که به او اجازه دهد تا یک سند رسمی مربوط به **«قراردادهای تجاری گذشته با امپراتوری همسایه»** که در اتاقهای قدیمی بایگانی شدهاند، را بررسی کند. این قراردادها مربوط به دوران پادشاهی پدر تهیونگ بود و گفته میشد حاوی اطلاعات حساسی درباره منابع معدنی هستند.
**۲. اولین آزمون مدیریتی و قدرت سلب شده:**
«ا.ت» با کمک سوبون (که مجبور به همکاری بود) به بایگانی رفت. او با زیرکی، سندی کلیدی را پیدا کرد که نشان میداد پدر سوبون در گذشته، از یک بند پنهانی در قرارداد با امپراتوری همسایه سوءاستفاده کرده و به طور غیرقانونی، سهم بزرگی از سود معادن را به جای آنکه به خزانه سلطنتی بازگرداند، در حسابهای شخصی ثبت کرده بود.
وقتی سوبون متوجه شد که «ا.ت» این سند را یافته است، رنگ از صورتش پرید.
**سوبون:** «عروس شاهزاده، این سند محرمانه است! تو حق نداری به آن دست بزنی!»
**«ا.ت»:** «من به عنوان همسر رسمی شاهزاده، حق دارم از سلامت مالی امپراتوری اطمینان حاصل کنم. اما یک پیشنهاد دارم. اگر اجازه دهی من وقف مدرسه را بدون هیچ دخالت اداری انجام دهم و هرگز در امور سیاسی مداخله نکنم، این سند **گم خواهد شد**.»
سوبون با اکراه پذیرفت. با این اقدام، «ا.ت» نه تنها مشکل مالی وقف را حل کرد، بلکه بزرگترین تهدید داخلی خود (سوبون) را با اهرم قدرت تحت کنترل درآورد.
**۳. تنش پنهانی و تعهد جدید:**
آن شب، تهیونگ که از این اقدام شجاعانه «ا.ت» مطلع شد، با تحسین وارد اتاقش شد.
**تهیونگ:** «تو با یک سند، یک ارتش را شکست دادی. تو در یک روز، جایگاهت را بالاتر از هر مشاور سلطنتی قرار دادی. آیا میدانی این کار چه خطراتی دارد؟»
**«ا.ت»:** «من میدانم. اما اگر قرار است در کنار شما بمانم، باید بتوانم از شما در برابر دشمنانی که نمیتوانید با شمشیر نابود کنید، محافظت کنم. من ثابت کردم که میتوانم.»
تهیونگ او را به آغوش کشید، این بار با اشتیاق و آرامش عمیق.
**تهیونگ:** «از این پس، نیازی نیست به قولهای عمومی پایبند باشیم. لیا رفته است و سوبون تحت کنترل است. **قول من به تو این است: تا زمانی که من شاه باشم، هیچکس حتی جرأت نخواهد کرد به ثروت، شرافت یا حتی سایهات شک کند. تو دیگر زن دوم نیستی؛ تو ستون قدرت پنهان من هستی.**»
تهیونگ یک گردنبند نقرهای بسیار قدیمی به او داد که نماد خاندان سلطنتی بود و گفت: «این را به عنوان نماد اعتماد کامل من بپوش. این نشان میدهد که تو شریک منی، نه یک اسیر.»
---
**رویداد جدید (پایان مکالمه):**
در حالی که «ا.ت» در حال پوشیدن گردنبند بود، یک پیامرسان با عجله وارد شد. پیام از طرف **خاندان لیا** بود: «لیا فرستادهای به خارج از پایتخت فرستاده است تا با یکی از شاهزادههای همسایه که قبلاً خواستگار «ا.ت» بوده، ارتباط برقرار کند و طرحی برای بازگرداندن موقعیت خود و انتقام از «ا.ت» بریزد.»
**درخواست جدید کاربر:** پارت بعدی چه اتفاقی میافتد؟ آیا «ا.ت» و تهیونگ با این توطئه خارجی که از دل خاندان حذف شده برخورد میکنند؟
حالا که لیا رسماً از دربار خارج شده و موقعیت «ا.ت» تثبیت شده است، تمرکز باید به سمت تثبیت قدرت درونی «ا.ت» و همچنین مدیریت پیامدهای سیاستگذاری او (وقف مدرسه) و مقابله با تهدیدهای باقیمانده (مانند سوبون یا دیگر افراد خاندان سلطنتی) برود.
---
روز بعد، خبر وقف ثروت «ا.ت» برای کودکان یتیم در سراسر شهر پخش شد. این حرکت، «ا.ت» را از یک «زن دوم» به یک چهره بشردوستانه و محبوب مردمی تبدیل کرد. با این حال، این محبوبیت، شاهزاده **تهیونگ** را در تنگنای اداری قرار داد.
**تهیونگ** در دفتر کارش با «ا.ت» صحبت میکرد. «مردم تو را میستایند، اما خزانهدار اعظم (که از خاندان سوبون است) اعلام کرده که ثروتی که تو وعده دادی، باید از داراییهای خاندان خودت تأمین شود، نه از اموال سلطنتی که به عنوان جهیزیه داده شده. او در حل فشار آوردن است تا ثابت کند تو فاقد نفوذ هستی.»
«ا.ت» با خونسردی پاسخ داد: «او اشتباه میکند، زیرا من از قبل برای این حرکت آماده بودم. سوبون فکر میکند من با تکیه بر حمایت تهیونگ زنده هستم. باید به او نشان دهم که من میتوانم با سیاست خودم حرکت کنم.»
«ا.ت» از تهیونگ درخواست کرد که به او اجازه دهد تا یک سند رسمی مربوط به **«قراردادهای تجاری گذشته با امپراتوری همسایه»** که در اتاقهای قدیمی بایگانی شدهاند، را بررسی کند. این قراردادها مربوط به دوران پادشاهی پدر تهیونگ بود و گفته میشد حاوی اطلاعات حساسی درباره منابع معدنی هستند.
**۲. اولین آزمون مدیریتی و قدرت سلب شده:**
«ا.ت» با کمک سوبون (که مجبور به همکاری بود) به بایگانی رفت. او با زیرکی، سندی کلیدی را پیدا کرد که نشان میداد پدر سوبون در گذشته، از یک بند پنهانی در قرارداد با امپراتوری همسایه سوءاستفاده کرده و به طور غیرقانونی، سهم بزرگی از سود معادن را به جای آنکه به خزانه سلطنتی بازگرداند، در حسابهای شخصی ثبت کرده بود.
وقتی سوبون متوجه شد که «ا.ت» این سند را یافته است، رنگ از صورتش پرید.
**سوبون:** «عروس شاهزاده، این سند محرمانه است! تو حق نداری به آن دست بزنی!»
**«ا.ت»:** «من به عنوان همسر رسمی شاهزاده، حق دارم از سلامت مالی امپراتوری اطمینان حاصل کنم. اما یک پیشنهاد دارم. اگر اجازه دهی من وقف مدرسه را بدون هیچ دخالت اداری انجام دهم و هرگز در امور سیاسی مداخله نکنم، این سند **گم خواهد شد**.»
سوبون با اکراه پذیرفت. با این اقدام، «ا.ت» نه تنها مشکل مالی وقف را حل کرد، بلکه بزرگترین تهدید داخلی خود (سوبون) را با اهرم قدرت تحت کنترل درآورد.
**۳. تنش پنهانی و تعهد جدید:**
آن شب، تهیونگ که از این اقدام شجاعانه «ا.ت» مطلع شد، با تحسین وارد اتاقش شد.
**تهیونگ:** «تو با یک سند، یک ارتش را شکست دادی. تو در یک روز، جایگاهت را بالاتر از هر مشاور سلطنتی قرار دادی. آیا میدانی این کار چه خطراتی دارد؟»
**«ا.ت»:** «من میدانم. اما اگر قرار است در کنار شما بمانم، باید بتوانم از شما در برابر دشمنانی که نمیتوانید با شمشیر نابود کنید، محافظت کنم. من ثابت کردم که میتوانم.»
تهیونگ او را به آغوش کشید، این بار با اشتیاق و آرامش عمیق.
**تهیونگ:** «از این پس، نیازی نیست به قولهای عمومی پایبند باشیم. لیا رفته است و سوبون تحت کنترل است. **قول من به تو این است: تا زمانی که من شاه باشم، هیچکس حتی جرأت نخواهد کرد به ثروت، شرافت یا حتی سایهات شک کند. تو دیگر زن دوم نیستی؛ تو ستون قدرت پنهان من هستی.**»
تهیونگ یک گردنبند نقرهای بسیار قدیمی به او داد که نماد خاندان سلطنتی بود و گفت: «این را به عنوان نماد اعتماد کامل من بپوش. این نشان میدهد که تو شریک منی، نه یک اسیر.»
---
**رویداد جدید (پایان مکالمه):**
در حالی که «ا.ت» در حال پوشیدن گردنبند بود، یک پیامرسان با عجله وارد شد. پیام از طرف **خاندان لیا** بود: «لیا فرستادهای به خارج از پایتخت فرستاده است تا با یکی از شاهزادههای همسایه که قبلاً خواستگار «ا.ت» بوده، ارتباط برقرار کند و طرحی برای بازگرداندن موقعیت خود و انتقام از «ا.ت» بریزد.»
**درخواست جدید کاربر:** پارت بعدی چه اتفاقی میافتد؟ آیا «ا.ت» و تهیونگ با این توطئه خارجی که از دل خاندان حذف شده برخورد میکنند؟
- ۳.۹k
- ۲۶ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط