Kims reign

Kim's reign


---

صبح روز بعد، هانا زودتر از همیشه بیدار شد. هنوز در شوک حرف شب گذشته‌ی تهیونگ بود. «تمرین با من». این حرف به راحتی از ذهنش نمی‌رفت. اما حالا باید برای اون روز آماده می‌شد.

وقتی وارد حیاط شد، تهیونگ اونجا بود. برخلاف همیشه که بیشتر روی تخت سلطنتی می‌نشست و با دقت به امور رسیدگی می‌کرد، امروز تیغه‌ی شمشیری در دست داشت. او به طرف هانا نگاه کرد.

— بیا، شروع کن.

هانا شک نکرد. خودش رو جمع و جور کرد و شمشیری رو که همیشه باهاش تمرین می‌کرد برداشت. اون زمان، احساس می‌کرد که نباید هیچ تردیدی داشته باشه. این یه فرصتی بود که شاید هیچ‌وقت دیگه پیش نیاد.

هانا به سمت تهیونگ حمله کرد. شمشیر رو سریع و با دقت به سمت او چرخاند، اما تهیونگ به راحتی مانعش شد. حرکتش سریع و کنترل‌شده بود.

— سرعتت خوبه، اما حرکتت هنوز به دقت لازم نمی‌رسه.

هانا نفس عمیقی کشید و دوباره به سمت او حمله کرد. این بار دقتش بیشتر بود. ضربه‌ای که وارد کرد، نزدیک بود تهیونگ رو زخمی کنه، ولی شاهزاده به سرعت شمشیرش رو به سمت هانا آورد و ضربه رو دفع کرد.

— خوب‌تر شدی، ولی هنوز باید بیشتر کار کنی.

هانا از شدت تمرین نفس نفس می‌زد، اما هر چیزی که از دهان تهیونگ می‌شنید، بیشتر اون رو به جنگیدن و تمرین ادامه دادن تشویق می‌کرد. هانا هیچ‌وقت فکر نمی‌کرد که یه روزی در کنار شاهزاده، تمرین جنگیدن کنه. هیچ‌وقت تصور نمی‌کرد که اون مرد سرد و بی‌احساس، به اون اهمیت بده.

— هنوز دیره، نمی‌خواهی تمرین رو تموم کنی؟ تهیونگ با لحن جدی بهش گفت.

هانا که بدنش خسته بود، سرش رو تکون داد.
— نه. نمی‌خواهم تموم کنم.

و همون لحظه بود که تهیونگ یه نگاه خاص به هانا انداخت. چیزی توی اون نگاه بود که می‌گفت همه‌چی بینشون تغییر کرده. شاید این شروعی بود برای داستانی که هرگز تصورش رو نمی‌کردند...


---
دیدگاه ها (۲)

Kim's reignPART6---تمرینات ادامه داشت. هر روز بیشتر از روز ق...

Kim's reignPART7---اون شب، هانا خوابش نمی‌برد. تو ذهنش فقط ص...

---هانا هنوز با خود درگیر بود که چرا شاهزاده اونطور بهش نگاه...

https://daigo.ir/secret/61162589210ناشناسمه حوصلم سر رفت بیا...

روانی منP54

پارت : ۱۸

روانی منP55(پایان)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط