هانا هنوز با خود درگیر بود که چرا شاهزاده اونطور بهش نگاه کرده انگار ...

---

هانا هنوز با خود درگیر بود که چرا شاهزاده اونطور بهش نگاه کرده. انگار چیزی توی اون نگاهش بود که نتونست از ذهنش بیرون کنه. از وقتی که وارد قصر شده بود، این اولین بار بود که شاهزاده بهش توجه کرده بود، و این حس نمی‌ذاشت آرامش داشته باشه.

اون شب، وقتی به اتاقش برگشت، شمشیرش رو از زیر تخت درآورد و دوباره شروع کرد به تمرین. انگار تنها راهی که می‌تونست ذهنش رو آرام کنه، همین بود. حرکات سریع و دقیق شمشیر، سر و صدای روزها رو از یادش می‌برد.

اما همونطور که تیغه‌ی شمشیر رو می‌چرخوند، صدای در رو شنید. هانا سراسیمه شمشیر رو کنار گذاشت و به سمت در رفت. کسی که وارد شد، کسی جز میرا نبود.

— باز هم تمرین می‌کنی؟ واقعاً نمی‌دونم چی می‌خواد ازت.

هانا نگاهی به میرا انداخت.
— منظور تو چیه؟

میرا وارد اتاق شد و در رو بست.
— شاهزاده تهیونگ، چرا به تو توجه کرد؟ هیچ‌وقت اینطور به خدمتکارا نگاه نمی‌کنه.

هانا سرش رو تکون داد.
— شاید اشتباه کرده باشه. شاید منو با کسی دیگه اشتباه گرفته.

میرا به چشم‌های هانا زل زد.
— نه، هانا. این اشتباه نیست. چیزی هست. و من می‌دونم تهیونگ از چیزی که به نظر می‌رسه، پیچیده‌تره.

هانا هیچ‌وقت به چیزی که میرا گفته بود فکر نکرده بود. تهیونگ همیشه برایش یه مرد بی‌احساس و سرد بود. ولی حالا، با اون نگاه، چیزی توی قلبش تکون خورده بود.

شام شب بعد، هانا هنوز نمی‌دونست چطور باید با این احساس جدید کنار بیاد. وقتی وارد تالار شد و سینی غذا رو گذاشت، چشمش دوباره به تهیونگ افتاد. این بار، او کمتر از همیشه به دخترا توجه می‌کرد. فقط به هانا نگاه می‌کرد، ولی نگاهش دیگه سرد نبود. یه چیزی بیشتر از سردی توی چشم‌هاش بود. یه سوال. یه چالش.

اون شب، بعد از شام، تهیونگ به سمت هانا رفت.
— فردا صبح با من تمرین می‌کنی.

هانا از تعجب دهانش باز موند.
— تمرین؟ چه تمرینی؟
— جنگیدن.

و این جمله، تمام دنیای هانا رو تغییر داد.
دیدگاه ها (۷)

Kim's reign---صبح روز بعد، هانا زودتر از همیشه بیدار شد. هنو...

Kim's reignPART6---تمرینات ادامه داشت. هر روز بیشتر از روز ق...

https://daigo.ir/secret/61162589210ناشناسمه حوصلم سر رفت بیا...

Kim's reign---شب توی قصر کیم مثل همیشه ساکت نبود. صدای قدم‌ه...

روانی منP54

پارت : ۱۸

⁷𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭 اومدن سر میز نشستن که اصن اون حال ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط