𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt²¹"
𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt²¹"
کلافه چنگی به موهام زدم...
من چقدر با عشق اونجا رفته بودم، حالا چرا به بدترین نحو ممکن فرار کردم؟!
مطمئنم دیگه نمیخواد بامن قرار بزاره...
ولی واقعااا ترسناکههه... اولین قرار زندگیم طرف بهم میگه من بزرگ ترین مافیای کره ام!
اوففف آرومم.. هیچی نیست.. من خوبم.
صورتم رو شستم و لباسام رو در آوردم...
و مستقیم رفتم زیر دوش آب گرم تا یکم آروم بشم.
نیم ساعتی تو حموم موندم و بعد با برداشتن حوله از حموم خارج شدم!
وقتی در اتاق جییونگ رو باز کردم و دیدم خوابه نفس عمیقی کشیدم...
و آروم تشکم رو پهن کردم و خزیدم زیر پتو.
پلک هام میسوزه، حس میکنم که یکمی گناه کارم... خب... اون یه قا...تله؟!
یعنی وقتی مافیا باشه... خیلی کارها میتونه کرده باشه، اون یه هیولاس! چرا مستقیم دل بهش دادم؟! اصن چرا اون اینقدر جذابه؟!
سرمو کردم تو بالش و خفه جیغ کشیدم...
لعنتییی آرااا الان هیچ شماره ای ازززش ندارییی!
بهتره بهش فکر نکنم... بهتره بخوابم و وانمود کنم چیزی نشده، اگه بتونم دوباره ببینمش سعی میکنم اونو همونجوری که هست بپذیرم!
من خیلی ترسو بودم خیلی احمقانه عمل کردم.
چشمام رو بستم و بعد از چند ساعت کلنجار رفتن با خودم به خواب عمیقی فرو رفتم.
صبح چشمام رو با صدا زدن های هیون باز کردم:
هیون: +آراااا بیدااار شووو ببینم چی شدههه پاشو ببینممم ازز دیشببب منتظرممم...
بالش رو پرت کردم سمت سرش که داد کشید:
هیون: +خرررر... آرااا میگم پاشووو... میخوام بدونم چه کوفتییی شدییی.
چشامو باز کردم و خوابالو نگاهش کردم و نا..لیدم:_ تروخدا هیووون میخوام بخوابممم ولممم کننن بزار بمیرممم
کلافه چنگی به موهام زدم...
من چقدر با عشق اونجا رفته بودم، حالا چرا به بدترین نحو ممکن فرار کردم؟!
مطمئنم دیگه نمیخواد بامن قرار بزاره...
ولی واقعااا ترسناکههه... اولین قرار زندگیم طرف بهم میگه من بزرگ ترین مافیای کره ام!
اوففف آرومم.. هیچی نیست.. من خوبم.
صورتم رو شستم و لباسام رو در آوردم...
و مستقیم رفتم زیر دوش آب گرم تا یکم آروم بشم.
نیم ساعتی تو حموم موندم و بعد با برداشتن حوله از حموم خارج شدم!
وقتی در اتاق جییونگ رو باز کردم و دیدم خوابه نفس عمیقی کشیدم...
و آروم تشکم رو پهن کردم و خزیدم زیر پتو.
پلک هام میسوزه، حس میکنم که یکمی گناه کارم... خب... اون یه قا...تله؟!
یعنی وقتی مافیا باشه... خیلی کارها میتونه کرده باشه، اون یه هیولاس! چرا مستقیم دل بهش دادم؟! اصن چرا اون اینقدر جذابه؟!
سرمو کردم تو بالش و خفه جیغ کشیدم...
لعنتییی آرااا الان هیچ شماره ای ازززش ندارییی!
بهتره بهش فکر نکنم... بهتره بخوابم و وانمود کنم چیزی نشده، اگه بتونم دوباره ببینمش سعی میکنم اونو همونجوری که هست بپذیرم!
من خیلی ترسو بودم خیلی احمقانه عمل کردم.
چشمام رو بستم و بعد از چند ساعت کلنجار رفتن با خودم به خواب عمیقی فرو رفتم.
صبح چشمام رو با صدا زدن های هیون باز کردم:
هیون: +آراااا بیدااار شووو ببینم چی شدههه پاشو ببینممم ازز دیشببب منتظرممم...
بالش رو پرت کردم سمت سرش که داد کشید:
هیون: +خرررر... آرااا میگم پاشووو... میخوام بدونم چه کوفتییی شدییی.
چشامو باز کردم و خوابالو نگاهش کردم و نا..لیدم:_ تروخدا هیووون میخوام بخوابممم ولممم کننن بزار بمیرممم
۳.۵k
۰۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.