part³⁷
part³⁷
فلش بک به روز اعتراف
ته ویو
ات رو تو بغلم گرفتم و پرتش کردم رو تخت و با لبخند و شیطنت نگاهش کردم،دستاشو رو صورتم قاب کرد و زبون باز کرد
+کیم عزیز از حالا به بعد زندگیت کاملا فرق میکنه....تو مال منی*با خنده
تک خنده ای کردم و بینیش رو بوسیدم:_حتما همینطوره میس کیم عزیز،تو هم باید حواست باشه
سری تکون داد و ادامه دادم:_حالا که من مالکتم بزار یک چیزی رو مشخص کنم،از حالا به بعد من تنها مرد زندگیتم...اگه بفهمم خیانت کردی بهت رحم نمیکنم و خونتو میریزم *با خنده و بعد اخم کم رنگ
+مطمئن باش تنها مرد زندگیم خواهی موند، و من تا همیشه متعلق به تو خواهم بود
لبخندی زدم و ملایم بوسیدمش
زمان حالا
با مرور کردن اون روز گریه ام شدت گرفت، و پامو بیشتر رو پدال فشوردم.انگار داشتم عصبانیتمو رو پدال گاز خالی میکردم،با سرعت ۱۸۰تا داشتم تو جاده رانندگی میکردم؛عصبی و ناراحت بودم،چرا؟حداقل میذاشت یک هفته بگذره از رفتنم
اتمام ویو ته
ات ویو
از حمام اومدم بیرون و با حوله نشستم رو تخت و گوشیم رو برداشتم،به ته چند باری زنگ زدم اما در دسترس نبود!
+چرا جواب نمیدی خرس کوچولو ؟
به دستیار ته زنگ زدم و بعد از چند بوق جواب داد،خلاصه ازش پرسیدم ته کجاست و گفت بعد از جلسه برگشته ازش تشکر کردم و با ذوق بلند شدم و به سمت کلوزت(اتاق لباس)رفتم و یک لباس مناسب انتخاب کردم،بعد از پوشیدن لباس موهام رو خشک کردم کمی به صورتم زینت بخشیدم...البته خیلی کم، به خودم نگاهی انداختم و سری تکون دادم که با صدای باز شدن در حیاط نگاهم به سمت پنجره رفت،پشت پنجره رفتم و با دیدن ماشین ته با خوشحالی و به سرعت باد از اتاق زدم بیرون
از پله ها که پایین اومدم با قامت ته که وارد عمارت شد مواجه شدم ، سریع به سمت رفتم و بغلش کردم
+برگشتی! خیلی دلتنگت بودم حداقل یک خبر میدادی که داری برمیگردی*کیوت
سرمو بالا اوردم و به صورتش خیره شدم که متوجه خیسی چشاش و قرمزی بینیش شدم
+ته چی شده خوبی؟
خواستم دستم رو بزارم رو صورتش که با شدت پسم زد و من شکه بهش خیره بودم ،خواستم چیزی بگم اما سیلی محکمی بهم زد که مصادف با زمین خوردنم بود، دستمو رو گونه ام گذاشتم و با درد بهش خیره شدم
+ته داری چیکار میکنی؟*شکه و با درد
_هرزه*آروم
......
"اعتماد موجب شکلی گیری عشق میشه و بی اعتمادی موجب از بین رفتن عشق"
فلش بک به روز اعتراف
ته ویو
ات رو تو بغلم گرفتم و پرتش کردم رو تخت و با لبخند و شیطنت نگاهش کردم،دستاشو رو صورتم قاب کرد و زبون باز کرد
+کیم عزیز از حالا به بعد زندگیت کاملا فرق میکنه....تو مال منی*با خنده
تک خنده ای کردم و بینیش رو بوسیدم:_حتما همینطوره میس کیم عزیز،تو هم باید حواست باشه
سری تکون داد و ادامه دادم:_حالا که من مالکتم بزار یک چیزی رو مشخص کنم،از حالا به بعد من تنها مرد زندگیتم...اگه بفهمم خیانت کردی بهت رحم نمیکنم و خونتو میریزم *با خنده و بعد اخم کم رنگ
+مطمئن باش تنها مرد زندگیم خواهی موند، و من تا همیشه متعلق به تو خواهم بود
لبخندی زدم و ملایم بوسیدمش
زمان حالا
با مرور کردن اون روز گریه ام شدت گرفت، و پامو بیشتر رو پدال فشوردم.انگار داشتم عصبانیتمو رو پدال گاز خالی میکردم،با سرعت ۱۸۰تا داشتم تو جاده رانندگی میکردم؛عصبی و ناراحت بودم،چرا؟حداقل میذاشت یک هفته بگذره از رفتنم
اتمام ویو ته
ات ویو
از حمام اومدم بیرون و با حوله نشستم رو تخت و گوشیم رو برداشتم،به ته چند باری زنگ زدم اما در دسترس نبود!
+چرا جواب نمیدی خرس کوچولو ؟
به دستیار ته زنگ زدم و بعد از چند بوق جواب داد،خلاصه ازش پرسیدم ته کجاست و گفت بعد از جلسه برگشته ازش تشکر کردم و با ذوق بلند شدم و به سمت کلوزت(اتاق لباس)رفتم و یک لباس مناسب انتخاب کردم،بعد از پوشیدن لباس موهام رو خشک کردم کمی به صورتم زینت بخشیدم...البته خیلی کم، به خودم نگاهی انداختم و سری تکون دادم که با صدای باز شدن در حیاط نگاهم به سمت پنجره رفت،پشت پنجره رفتم و با دیدن ماشین ته با خوشحالی و به سرعت باد از اتاق زدم بیرون
از پله ها که پایین اومدم با قامت ته که وارد عمارت شد مواجه شدم ، سریع به سمت رفتم و بغلش کردم
+برگشتی! خیلی دلتنگت بودم حداقل یک خبر میدادی که داری برمیگردی*کیوت
سرمو بالا اوردم و به صورتش خیره شدم که متوجه خیسی چشاش و قرمزی بینیش شدم
+ته چی شده خوبی؟
خواستم دستم رو بزارم رو صورتش که با شدت پسم زد و من شکه بهش خیره بودم ،خواستم چیزی بگم اما سیلی محکمی بهم زد که مصادف با زمین خوردنم بود، دستمو رو گونه ام گذاشتم و با درد بهش خیره شدم
+ته داری چیکار میکنی؟*شکه و با درد
_هرزه*آروم
......
"اعتماد موجب شکلی گیری عشق میشه و بی اعتمادی موجب از بین رفتن عشق"
۱۰.۱k
۱۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.