ات آهسته پلک میزنه نور سفید بالای سرش مثل یه کابوس بیپ
ات آهسته پلک میزنه. نور سفید بالای سرش مثل یه کابوس بیپایان توی چشمش میزنه. صداها مبهمه، همهچی دور سرش میچرخه. پرستار متوجه میشه که بیدار شده.
پرستار: خانم؟ صدای منو میشنوید؟ شما...
ات ناگهان سرش رو میچرخونه. چشمهاش خالیه... پر از ترس. لبهاش تکون میخورن، ولی صداش واضح نیست.
ات (زمزمهوار، بریدهبریده): آ... نزن... اد... اد... م... مادر... توی دیوار بود... توی دیوار...
پرستار با نگرانی دکتر رو صدا میزنه. ات شروع میکنه با دست به خودش ضربه زدن، موهاش رو میکشه، انگار میخواد چیزی رو از ذهنش بندازه بیرون.
ات (گریهآلود و داد): من... من اون نیستم... من اد
دکتر میاد داخل. دستهاش رو میگیره، نگاه میکنه به چشماش، ولی هیچی اونجا نیست جز یه ترس خالص و یه ذهن درهمشکسته.
دکتر: او دچار گسست شدید هویت شده... احتمال داره دیگه هرگز ندونه واقعاً کیه.
پرستار آه میکشه، قطرهی اشکی از گوشهی چشم ات پایین میافته. اون فقط زل زده به سقف، بیهیچ پلک زدنی.
ات (خیلی آروم، زیر لب): . صداش میاد... صدا میاد از توی دیوار...
پرستار: خانم؟ صدای منو میشنوید؟ شما...
ات ناگهان سرش رو میچرخونه. چشمهاش خالیه... پر از ترس. لبهاش تکون میخورن، ولی صداش واضح نیست.
ات (زمزمهوار، بریدهبریده): آ... نزن... اد... اد... م... مادر... توی دیوار بود... توی دیوار...
پرستار با نگرانی دکتر رو صدا میزنه. ات شروع میکنه با دست به خودش ضربه زدن، موهاش رو میکشه، انگار میخواد چیزی رو از ذهنش بندازه بیرون.
ات (گریهآلود و داد): من... من اون نیستم... من اد
دکتر میاد داخل. دستهاش رو میگیره، نگاه میکنه به چشماش، ولی هیچی اونجا نیست جز یه ترس خالص و یه ذهن درهمشکسته.
دکتر: او دچار گسست شدید هویت شده... احتمال داره دیگه هرگز ندونه واقعاً کیه.
پرستار آه میکشه، قطرهی اشکی از گوشهی چشم ات پایین میافته. اون فقط زل زده به سقف، بیهیچ پلک زدنی.
ات (خیلی آروم، زیر لب): . صداش میاد... صدا میاد از توی دیوار...
- ۴.۲k
- ۲۵ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط