بیمارستان دو روز بعد

بیمارستان – دو روز بعد

پله‌ها یکی‌یکی پایین می‌رن، سکوت مطلق بین اعضاست. جین، جیهوپ، شوگا، جیمین، وی، جونگ‌کوک و نامجون... همگی با چشم‌هایی قرمز و خسته وارد راهروی بخش روان‌پزشکی می‌شن. منیجر و مدیر پشت سرشون، ساکت و سنگین.
جیهوپ (زمزمه): من هنوز باورم نمی‌شه... یعنی اون واقعاً ات بود؟ تمام این مدت...
نامی (آروم): هیچی معلوم نیست. فقط... فقط بریم ببینیمش.
پرستار در اتاق شماره‌ی ۱۲ رو براشون باز می‌کنه.
داخل، ات روی تخت نشسته. لباس بیمار تنشه، موهاش نامرتبه‌ست، زیر چشم‌هاش کبوده. زل زده به یه گوشه‌ی اتاق، یه خرس عروسکی کهنه رو بغل کرده. لب‌هاش بی‌صدا تکون می‌خوره.
ات (زیر لب، تکراری): دیوار... صدا داره... اد گفت نرو... من نبودم... اون بود... اون..
اعضا توی درگاه میخکوب می‌شن. جیمین عقب می‌ره، انگار نفسش بند اومده. جونگ‌کوک دستشو جلوی دهنش می‌گیره. وی اشک توی چشمشه. جین طاقت نمیاره، درو می‌بنده و تکیه می‌ده به دیوار بیرون
شوگا (زمزمه‌وار): این... این اون نیست... این اون نیست که می‌خندید، شوخی می‌کرد، می‌خوند...
جیهوپ: ات مرده... فقط بدنش مونده.
نامی جلو می‌ره، می‌خواد چیزی بگه. ات برمی‌گرده و بهش نگاه می‌کنه. ولی انگار هیچ آشنایی‌ای بینشون نیست.
ات (آهسته): کی هستی تو؟
همه سکوت می‌کنن.
نامی (بغض): نه... ما خانواده‌ت هستیم
ات به خرسش نگاه می‌کنه و در گوش اون زمزمه می‌کنه، نه به آدمای واقعی.
ات: اونام دروغ می‌گن، مثل اد... همه‌شون دروغ می‌گن...
(خرس رو دکترا دادن تا اروم بشه مثلا)
دیدگاه ها (۰)

بخبعد از ظهر همون روزبعضی از اعضا هنوز پشت در وایسادن. بعضی ...

چند روز گذشته.ات خوب نمی‌شه.حتی یه ذره هم.صبحا تو خودش مچاله...

ات آهسته پلک می‌زنه. نور سفید بالای سرش مثل یه کابوس بی‌پایا...

بیمارستان – بخش مراقبت ویژهات هنوز هوشیار نیست. دکترها با دی...

وقتی تو بلدم بودیپارت سومهمون سکوت سنگین هنوز بین‌مون بود. ک...

پارت : ۳۰

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط