چند پارتی جونگین
چند پارتی جونگین
عشق بی رحم
پارت پایانی
جونگین: چطور برم اگه منو بشناسن چی ..
کولا و ماسک اش را برداشت و زود رو صورت اش گذاشت ات رو براید استایل بغل گرفت و سمته در وردی بیمارستان رفت پرستار زود اومد برانکارد را آورد و ات رو روش گذاشت زود سمته اتاق عمل میبرد اش
جونگین: نترس من کنارتم....
برانکاردی که ات روش بود را وارد اتاق کرد و جونگین دیگه نمیتونست وارد اون اتاق بشه با اشک های که رو گونه هایش جاری بود رو صندلی نشست ساعت ها گذشت و بلخره دکتر اومد
جونگین: هالش چطوره
دکتر: خیلی زود آوردنشون اگر دیر میکردین خطر جانی داشت معدش را شستشو دادم و الان کاملا خوب هست
جونگین: میتونم ببینمش
دکتر: بله حتما آلات میبرمش به بخش
جونگین با همان قلب شکسته اش سمته اتاق ات رفت و وارد اتاق شد
سمته تخت رفت و رو تخت نشست با دست اش موهای ات را ناز میکرد
نیم ساعتی گذشت که چشم هایش را کم کم باز کرد
ات: باز هم ...... خواب میبینم ...
جونگین: نه خواب نیست
ات میخواست رو تخت بنشینه که جونگین نگذاشت و دست اش را بوسید
جونگین: چرا همچین کاری کردی عشقم نفسم دلیله زندگیم
ات : منو یادته؟
جونگین: یعنی الان بهم میگی که نفس کشیدنم را فراموش کردم ؟
ات با صدا بلند گفت
ات : ساکت شو خفه شو هیچی نگو تو منو فراموش کردی من هر روز هر لحظه به یادت بودم ولی تو چیکار کردی منو فراموشم کردی
جونگین: باور کن منم نمیتونست ام نفس بکشم ولی مجبور بودم باور کن عشقم
ات: تو چرا نجاتم دادی چرا
جونگین؛ چون اگه چیزیت بشه منم میمیرم
جونگین همان لحظه ات را سمته خودش کشوند و ل*ب هایش را رو ل*ب های ات گذاشت بوسی عميقي را شروع کردن
بعد از چند مین ازش جدا شد
جونگین: هیچ وقت ترکم نکن
ات: تو هم منو تنها نزار
همو سفت بغل کردم
____________پایان
اومدی وارم فردی که درخواست کرده بود خوشش اومده باشه
عشق بی رحم
پارت پایانی
جونگین: چطور برم اگه منو بشناسن چی ..
کولا و ماسک اش را برداشت و زود رو صورت اش گذاشت ات رو براید استایل بغل گرفت و سمته در وردی بیمارستان رفت پرستار زود اومد برانکارد را آورد و ات رو روش گذاشت زود سمته اتاق عمل میبرد اش
جونگین: نترس من کنارتم....
برانکاردی که ات روش بود را وارد اتاق کرد و جونگین دیگه نمیتونست وارد اون اتاق بشه با اشک های که رو گونه هایش جاری بود رو صندلی نشست ساعت ها گذشت و بلخره دکتر اومد
جونگین: هالش چطوره
دکتر: خیلی زود آوردنشون اگر دیر میکردین خطر جانی داشت معدش را شستشو دادم و الان کاملا خوب هست
جونگین: میتونم ببینمش
دکتر: بله حتما آلات میبرمش به بخش
جونگین با همان قلب شکسته اش سمته اتاق ات رفت و وارد اتاق شد
سمته تخت رفت و رو تخت نشست با دست اش موهای ات را ناز میکرد
نیم ساعتی گذشت که چشم هایش را کم کم باز کرد
ات: باز هم ...... خواب میبینم ...
جونگین: نه خواب نیست
ات میخواست رو تخت بنشینه که جونگین نگذاشت و دست اش را بوسید
جونگین: چرا همچین کاری کردی عشقم نفسم دلیله زندگیم
ات : منو یادته؟
جونگین: یعنی الان بهم میگی که نفس کشیدنم را فراموش کردم ؟
ات با صدا بلند گفت
ات : ساکت شو خفه شو هیچی نگو تو منو فراموش کردی من هر روز هر لحظه به یادت بودم ولی تو چیکار کردی منو فراموشم کردی
جونگین: باور کن منم نمیتونست ام نفس بکشم ولی مجبور بودم باور کن عشقم
ات: تو چرا نجاتم دادی چرا
جونگین؛ چون اگه چیزیت بشه منم میمیرم
جونگین همان لحظه ات را سمته خودش کشوند و ل*ب هایش را رو ل*ب های ات گذاشت بوسی عميقي را شروع کردن
بعد از چند مین ازش جدا شد
جونگین: هیچ وقت ترکم نکن
ات: تو هم منو تنها نزار
همو سفت بغل کردم
____________پایان
اومدی وارم فردی که درخواست کرده بود خوشش اومده باشه
۱.۳k
۱۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.