my dear patient part ۴
ا/ت ویو:
درو باز کردمو وارد اتاق کوک شدم
_ا/ت خوبی؟؟
+خوبم کوکی....میشه باهات حرف بزنم؟..
میخوام...هر سو تفاهمی که تا الان پیش اومده بودو...درستش کنم...
_یعنی میخوای بگی چرا ترکم کردی نه؟
+اره...
_ولی میشه قبل اینکه هرچیزی بگی...امشب همراهم باشی توی مهمونی؟؟
بعدش برام همه چیو توضیح بده باشه؟
+خب ...باشه...
_پس میشه امروزو واقعا باهم باشیم؟
+ا..اوهوم
_*محکم بغلش کرد
خیلی دوست دارم ا/ت...لطفا دیگه هیچ وقت به هیچ دلیلی تنهام نزار....
*اشکای ا/ت دوباره سرازیر شد...
_ا/ت...چیزی شده؟؟
+نه..نه هیچی...
فقط یه چیزی میخواستم بهت بگم!
_چی؟؟؟
+قراره...بابا شی...
_*هنگ کردن چند ثانیه ایه ذهن
چی؟...بابا...بابا چیه؟....هااا باباااا قراررهه هبابااا شمممم یسسسسسسس
*ا/ت رو محکم بغل کردو روی هوا چرخوندش
هویج کوچولوی خودمم قراره برامم بیبی کروت بیارهههه
+*خندیدمو محکم بغلش کردم...جوری که انگار قرار بود فرار کنه...انگار قرار بود منو تنها بزاره و بره....در واقع این من بودم که قرار بود اینکارو کنم...
+کوکی؟
_بهلهههه
+قول میدی...هرچیم شد...مراقبش باشی؟
تنهاش نزاری؟...
نزاری کمبود کسی رو توی زندگیش حس کنه؟
_ا/ت این چه حرفاییه که میزنی...ما باهمیدگه بزرگش میکنم خو؟مثل اینکه تو افسردگی قبل از زایمان گرفتی به جای بعدشش
*اگه میدونست ا/ت چه مشکلی داشت هیچ وقت این حرف رو نمیزد
اگه میدونست باردار شدن ممکن بود باعث بشه عضلاتش زودتر تحلیل بره ... از این بچه متنفر میشد...(نمیدونم واقعا اینطوریه یا نه ولی به هرحا)
+فقط قول بده...
خواهش میکنم
_باشه هویجیی قول میدممم(موهای ا/ت نارنجیه)
+خببب حالا که قول دادیی منمم میرم حاضر شممم
_باشه هویجیییی
کوک ویو:
داشت از اتاق میرفت بیرون که فهمیدم هنوزم نمیتونه دست چپشو تکون بده...چه اتفاقی داشت براش می اقتاد؟...
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
درو باز کردمو وارد اتاق کوک شدم
_ا/ت خوبی؟؟
+خوبم کوکی....میشه باهات حرف بزنم؟..
میخوام...هر سو تفاهمی که تا الان پیش اومده بودو...درستش کنم...
_یعنی میخوای بگی چرا ترکم کردی نه؟
+اره...
_ولی میشه قبل اینکه هرچیزی بگی...امشب همراهم باشی توی مهمونی؟؟
بعدش برام همه چیو توضیح بده باشه؟
+خب ...باشه...
_پس میشه امروزو واقعا باهم باشیم؟
+ا..اوهوم
_*محکم بغلش کرد
خیلی دوست دارم ا/ت...لطفا دیگه هیچ وقت به هیچ دلیلی تنهام نزار....
*اشکای ا/ت دوباره سرازیر شد...
_ا/ت...چیزی شده؟؟
+نه..نه هیچی...
فقط یه چیزی میخواستم بهت بگم!
_چی؟؟؟
+قراره...بابا شی...
_*هنگ کردن چند ثانیه ایه ذهن
چی؟...بابا...بابا چیه؟....هااا باباااا قراررهه هبابااا شمممم یسسسسسسس
*ا/ت رو محکم بغل کردو روی هوا چرخوندش
هویج کوچولوی خودمم قراره برامم بیبی کروت بیارهههه
+*خندیدمو محکم بغلش کردم...جوری که انگار قرار بود فرار کنه...انگار قرار بود منو تنها بزاره و بره....در واقع این من بودم که قرار بود اینکارو کنم...
+کوکی؟
_بهلهههه
+قول میدی...هرچیم شد...مراقبش باشی؟
تنهاش نزاری؟...
نزاری کمبود کسی رو توی زندگیش حس کنه؟
_ا/ت این چه حرفاییه که میزنی...ما باهمیدگه بزرگش میکنم خو؟مثل اینکه تو افسردگی قبل از زایمان گرفتی به جای بعدشش
*اگه میدونست ا/ت چه مشکلی داشت هیچ وقت این حرف رو نمیزد
اگه میدونست باردار شدن ممکن بود باعث بشه عضلاتش زودتر تحلیل بره ... از این بچه متنفر میشد...(نمیدونم واقعا اینطوریه یا نه ولی به هرحا)
+فقط قول بده...
خواهش میکنم
_باشه هویجیی قول میدممم(موهای ا/ت نارنجیه)
+خببب حالا که قول دادیی منمم میرم حاضر شممم
_باشه هویجیییی
کوک ویو:
داشت از اتاق میرفت بیرون که فهمیدم هنوزم نمیتونه دست چپشو تکون بده...چه اتفاقی داشت براش می اقتاد؟...
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
۷.۲k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.