Part 58
Part 58
(ویو ات )
منتظر موندم که یهو زنگ در رو شنیدن سریع رفتم در را باز کردم کوکی تعجب کرد چون بهش نگفته بودم برای همین تهیونگ روفرستادم تو خودم با لیا رفتم بیرون که کوک اومد دم در گفت
کوک : کجا با این عجله
ات : به ت چ
کوک : گفتم کجا
ات :..........
لیا : شب دخترونه
تهیونگ: هه تو به من نگفتی
کوک : منم میام
ات : نخیرم شب دخترونسسسسس
کوک : گگگ
تهیونگ: هه .....
ات : 😜😜😜
لیا : اهم خب باییی
(ویو ات )
رفتیم بیرون در بستیم سوار ماشین شدیم و به یکی از بزرگ ترین پاساژ های سئول رفتیم
(ویو کوک )
خیلی تعجب کردم چون ات به من نگفت مه میخواد بره بیرون
کوک : لیا به تو گفته بود
تهیونگ: نوچ
تهیونگ: ولش بیا یخورده گیم بزنیم
کوک : ولیی ...
تهیونگ: داداش میخوان برن بیرون دخترن دیگه
کوک : هوم باش
(پرش زمانی به پاساژ)
ات : حیحی (خنده شیطانی )
لیا : چرا اینطوری میکنیی
ات : 💳 😏
لیا : چیه
ات : کارت کوکی 😈😈
لیا : هعیی دلم براش میسوزه جوری که تو قراره خرج کنی ورشکسته میشه ولی ولش حالا ببین منم چی دارم 💳کارت ته ته
ات :😈😈
ات : بع سمت لوازم آرایشی
لیاا : هورااا
(پنج دقیقه بعد )
لیا : ات آروم تر برو بخدا من حاملم
ات : باشه بابا بیا بریم
(ویو ادمین )
ات و لیا با کلی بسته خرید لوازم آرایشی اومدن بیرون که چشم لیا به لباس بچه گونه هاش خورد
لیا : عررر ات بیا
ات : لباس بچهه
لیا : اره نگاه کن چه گوگولیع
ات : به انوان خاله بچه این قشنگ تره
لیا: نه این
ات : این
لیا : اصلا هردوتایشو برمیداریم
ات : فکر خوبی
(پرش زمانی به عمارت کوک )
(گوشی کوک و تهیونگ هعیی پیام توش میاد )
کوک : وایی کیه آنقدر پیام میده
تهیونگ: عوفف
کوک : 😵
تهیونگ: 😵
پبامک: از حساب شما ۴۰ میلیون وون خارج شده است
کوک : وایسا ببینم کارتم کو
تهیونگ: کارت منم نیست
ادامه دارد
(ویو ات )
منتظر موندم که یهو زنگ در رو شنیدن سریع رفتم در را باز کردم کوکی تعجب کرد چون بهش نگفته بودم برای همین تهیونگ روفرستادم تو خودم با لیا رفتم بیرون که کوک اومد دم در گفت
کوک : کجا با این عجله
ات : به ت چ
کوک : گفتم کجا
ات :..........
لیا : شب دخترونه
تهیونگ: هه تو به من نگفتی
کوک : منم میام
ات : نخیرم شب دخترونسسسسس
کوک : گگگ
تهیونگ: هه .....
ات : 😜😜😜
لیا : اهم خب باییی
(ویو ات )
رفتیم بیرون در بستیم سوار ماشین شدیم و به یکی از بزرگ ترین پاساژ های سئول رفتیم
(ویو کوک )
خیلی تعجب کردم چون ات به من نگفت مه میخواد بره بیرون
کوک : لیا به تو گفته بود
تهیونگ: نوچ
تهیونگ: ولش بیا یخورده گیم بزنیم
کوک : ولیی ...
تهیونگ: داداش میخوان برن بیرون دخترن دیگه
کوک : هوم باش
(پرش زمانی به پاساژ)
ات : حیحی (خنده شیطانی )
لیا : چرا اینطوری میکنیی
ات : 💳 😏
لیا : چیه
ات : کارت کوکی 😈😈
لیا : هعیی دلم براش میسوزه جوری که تو قراره خرج کنی ورشکسته میشه ولی ولش حالا ببین منم چی دارم 💳کارت ته ته
ات :😈😈
ات : بع سمت لوازم آرایشی
لیاا : هورااا
(پنج دقیقه بعد )
لیا : ات آروم تر برو بخدا من حاملم
ات : باشه بابا بیا بریم
(ویو ادمین )
ات و لیا با کلی بسته خرید لوازم آرایشی اومدن بیرون که چشم لیا به لباس بچه گونه هاش خورد
لیا : عررر ات بیا
ات : لباس بچهه
لیا : اره نگاه کن چه گوگولیع
ات : به انوان خاله بچه این قشنگ تره
لیا: نه این
ات : این
لیا : اصلا هردوتایشو برمیداریم
ات : فکر خوبی
(پرش زمانی به عمارت کوک )
(گوشی کوک و تهیونگ هعیی پیام توش میاد )
کوک : وایی کیه آنقدر پیام میده
تهیونگ: عوفف
کوک : 😵
تهیونگ: 😵
پبامک: از حساب شما ۴۰ میلیون وون خارج شده است
کوک : وایسا ببینم کارتم کو
تهیونگ: کارت منم نیست
ادامه دارد
۲۷.۸k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.