بارها میوه ی ممنوعه تعارف شد و منیاد چشمان تو و سیب

بارها میوه ی ممنوعه تعارف شد و من/یادِ چشمانِ تو وُ سیبِ لبت افتادم/مطمٸن باش تو "حوا"یی و من "آدم"ِ تو/من از آن روز که در بند توام آزادم
دیدگاه ها (۶)

به رسم آن پرستوهای باران خورده ی تا بیکران در کوچالهی چون عب...

شما هم با دیدن این صحنه ها قند تو دلتون آب میشه یا فقط من ای...

همان رنگ و همان روی/همان برگ و همان بار/همان خنده ی خاموش در...

سرگشته ی محضیم و در این وادیِ حیرت /عاقل تر از آنیم که دیوان...

🌱🍒بارها میوه ی ممنوعه تعارف شد و منیادِ چشمانِ تو وُ سیبِ لب...

چند روز بعدَ از اینکه احساسِ پوچی و پوکی میکردم چند خط کتاب ...

░⃟‌‌‎‎‌قطره قطره اشکهایم میچکد بر دفترمیاد بادا ... ان نگار ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط