پارت

#پارت_56
آقای مافیا ♟🎲

ای.... این.... که

هنوزم باورم نمیشد اروم اروم برگشتم
تا ببینم واقعا این صدای خودشه

وقتی برگشتم چشمام اندازه توپ تنیس شد خودش بود

باورم نمیشد که سامیار دوست رادمان باشه
همینجور خشک شده روبه روش وایساده بودم

اونم تعجب کرده بود ولی به روی خودش نمیاورد
بلاخره سامیار به حرف اومده گفت

+ به به آفاق خانم... چرا زودتر بهم نگفتی.؟

_ چی.. چی.. رو؟

+ که خواهر رادمانی

_ آهان خب... خب میدونی.. ا

با باز شدن دهن رادمان حرفم نصف موند

+ به داداش سامیار چطوری؟

_ خوبم.. تو خوبی
نگفته بودی خواهر آفاقه

+ چرا؟
مگه شما خواهر ما رو میشناسی

_ خب...راستش چند وقتیه که با همیم

+جدی!
آفاق چرا نگفتی با سامیار تو ر..ا ب..طه ای

از حالت کما بیرون اومدم گفتم

_ خب... میدونی انتظار نداشتم ک...که رفیقت...باشه

+ بعد شغلشم...میدونی

_ اره..اره مافیاست

+ خوبه..خوبه هب من شما رو با آقا سامیار تنها میزارم من و سوسن میخوایم خصوصی صحبت کنیم

لبخنده مصنوعی به نشانه تایید زدم
همش میخواستم بهش بگم

جون مادرت وایسا من هنوز ویندوز مغزم بالا نیومده

ولی میترسیدم سامیار با چشماش قورتم بده
#مافیا
#رمان
#عاشقانه
دیدگاه ها (۰)

#پارت_57آقای مافیا♟🎲همینجور داشتم به دور شدن رادمان و سوسن ن...

#پارت_58آقای مافیا ♟🎲+اه یعنی این کلیدش کجاستگلدون های کنارش...

#پارت_55آقای مافیا♟🎲که یهو در ورودی خونه باز شد و سوسن داخل ...

#پارت_54ادامه.... آقای مافیا ♟🎲فردابا رادمان به سمت به خونه ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟕عشق مافیاویو بورام یه نفر اومد دنبالم که ببرتم تو عمار...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩 ⁵⁵ا/ت: خون خودم رو ریختم که قسم بخورم هیچو...

#شب_خاص. Part 32بله بالاخره ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط