امتحان زندگی
《 امتحان زندگی 》
p²
تهیونگ : باشه الان میام
تهیونگ از روی صندلی اش بلند شد و از اتاق خارج شد و به اوتاق مریض اش که یه مرد مسن بود رفت و بعد از چک کردن وضعیت اش روبه همسر مریض اش کرد و با لبخند نرمی که روی لب اش بود گفت
تهیونگ : حالش کاملا خوبه به زودی میتونید ببریدش خونه
همسر همون فرد به سمتش اومد و دستش رو گرفت
........ازتون خیلی ممنون که قبول کردین همسرمو عمل کنید همه دکترا ازش قطع اومید کرده بودن
تهیونگ : نیازی به تشکر نيست این وظیفه ای من بود
تهیونگ از اتاق خارج شد و به اتاق خودش برگشت روپوش سفیدش رو درآورد و با پوشیدن کتش از بیمارستان خارج شد
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
بعد از نیم ساعت کلاس با اوستاد سونگ کانگ
که یکی از سختی گیر ترین اوستاد های دانشگاه بود زنگ به صدا در اومد و اوستاد از کلاس خارج شدن
و ا،ت مشغول جم کردن کتاب هاش بود که حرف های چند تا از دخترای کلاس نظرش رو جلب کرد
......شنیدی برای کنفرانس دانشجوی امروز کی برای سخنرانی میاد
سو آه : اره میدونم از یه هفته قبل منتظر این روز بودم
......چرا نکنه میخواهی.....
سو آه : درسته میخواهم بهش بگم
......وای کارت خیلی درسته دکتر کیم خیلی جذابه توی اون مدتی که توی دانشگاه اوستاد بود همه دخترا عاشق بودن
اون دخترا درحالی که حرف میزدن از کلاس خارج شدن
و ا،ت با عصبانیت کتاب هاش توی کیف اش گذاشت و از کلاس خارج شد
چون قراره بود همه برای شنیدن سخنرانی که هر ماه برای دانشجویان رشته دکتری برگزار میشد به سالون سخنرانی میرفت
تقریبا همه دانشجویان رفته بودن توی سالون ا،ت هم به سالون سخنرانی رفت و روی یکی از صندلی های جلو نشست
که بعد از چند مین فردی وارد سالون شد و پشته میکروفون ایستاد
و بعد از سلام کوتاهی شروع به سخنرانی کرد
ا،ت.....اون در مورد نحوه برخورد با مریض ها و عمل کرد دکتر ها صحبت میکرد ولی من اصلا حواسم به حرفاش نبود
و فقد رفتاراش و این حرف کلمه از حرفاش رو با هرکارت دستش توضیح میداد و میان حرف هاش نگاه های ریزی بهم میکرد
و لبخند میزد میخواستم زمان متوقف بشه و توی همون لحضه بمونم که میتونم همینجوری بهش نگاه کنم
بعد از تقریبا یک ساعت سخنرانی تموم شد و کم کم دانشجویان از سالون خارج میشدن و من منتظر فرست بودن......
p²
تهیونگ : باشه الان میام
تهیونگ از روی صندلی اش بلند شد و از اتاق خارج شد و به اوتاق مریض اش که یه مرد مسن بود رفت و بعد از چک کردن وضعیت اش روبه همسر مریض اش کرد و با لبخند نرمی که روی لب اش بود گفت
تهیونگ : حالش کاملا خوبه به زودی میتونید ببریدش خونه
همسر همون فرد به سمتش اومد و دستش رو گرفت
........ازتون خیلی ممنون که قبول کردین همسرمو عمل کنید همه دکترا ازش قطع اومید کرده بودن
تهیونگ : نیازی به تشکر نيست این وظیفه ای من بود
تهیونگ از اتاق خارج شد و به اتاق خودش برگشت روپوش سفیدش رو درآورد و با پوشیدن کتش از بیمارستان خارج شد
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
بعد از نیم ساعت کلاس با اوستاد سونگ کانگ
که یکی از سختی گیر ترین اوستاد های دانشگاه بود زنگ به صدا در اومد و اوستاد از کلاس خارج شدن
و ا،ت مشغول جم کردن کتاب هاش بود که حرف های چند تا از دخترای کلاس نظرش رو جلب کرد
......شنیدی برای کنفرانس دانشجوی امروز کی برای سخنرانی میاد
سو آه : اره میدونم از یه هفته قبل منتظر این روز بودم
......چرا نکنه میخواهی.....
سو آه : درسته میخواهم بهش بگم
......وای کارت خیلی درسته دکتر کیم خیلی جذابه توی اون مدتی که توی دانشگاه اوستاد بود همه دخترا عاشق بودن
اون دخترا درحالی که حرف میزدن از کلاس خارج شدن
و ا،ت با عصبانیت کتاب هاش توی کیف اش گذاشت و از کلاس خارج شد
چون قراره بود همه برای شنیدن سخنرانی که هر ماه برای دانشجویان رشته دکتری برگزار میشد به سالون سخنرانی میرفت
تقریبا همه دانشجویان رفته بودن توی سالون ا،ت هم به سالون سخنرانی رفت و روی یکی از صندلی های جلو نشست
که بعد از چند مین فردی وارد سالون شد و پشته میکروفون ایستاد
و بعد از سلام کوتاهی شروع به سخنرانی کرد
ا،ت.....اون در مورد نحوه برخورد با مریض ها و عمل کرد دکتر ها صحبت میکرد ولی من اصلا حواسم به حرفاش نبود
و فقد رفتاراش و این حرف کلمه از حرفاش رو با هرکارت دستش توضیح میداد و میان حرف هاش نگاه های ریزی بهم میکرد
و لبخند میزد میخواستم زمان متوقف بشه و توی همون لحضه بمونم که میتونم همینجوری بهش نگاه کنم
بعد از تقریبا یک ساعت سخنرانی تموم شد و کم کم دانشجویان از سالون خارج میشدن و من منتظر فرست بودن......
- ۱۳.۸k
- ۲۶ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط