امتحان زندگی

《 امتحان زندگی 》


خارج می‌شدن و من منتظر فرست بودم
تا بتونم باهاش حرف بزنم تقریبا همه از سالون خارج شده بودن از روی صندلی بلند شدم که همون دوتا دختری که توی کلاس حرف میزدن به سمته تهیونگ رفتن و یکی از اون دخترا که اسمش سو آه بود رفت و جلوی تهیونگ ایستاد
چون بهشون نزدیک بودم حرفاشون رو میشنیدم یه چیزی توی دستش بود و به سمته تهیونگ گرفت
سو آه : میشه اینو ازم قبول کنید
تهیونگ اون جعبه که اون دختر سمتش گرفته بود رو گرفت و نگاه ریزی به ا،ت انداخت که با عصبانیت نگاهش میکرد و دوباره روبه اون دختر کرد
تهیونگ : ممنونم ولی نمیتونم اینو قبول کنم
سو آه با نگاهی به ظاهر مظلوم نگاهش میکرد که‌ اون دختری که کنارش بود گفت
هایون : چرا درخواست سو آه قبول نمی‌کنید دکتر کیم ظاهر که با کسی قرار نمیزارید چون هیچ حلقه ای توی دست تون نیست
تهیونگ نگاهی به ا،ت انداخت و دوباره به سو آه نگاه کرد
تهیونگ : وقتی حلقه دستم نباشه پس یعنی با کسی نیستم حتا اگه با کسی هم نباشم نمیتونم قبول کنم
بعد از این حرف اونجا رو ترک کرد قبل از اینکه از سالون خارج بشه نگاهی به ا،ت انداخت و از سالون خارج شد
تهیونگ.....از این اخلاق حسودش خیلی خوشم میاد حتا وقتی که توی دانشگاه اوستاد بودم اصلا اجازه نمی‌داد کسی بهم نزدیک بشه
یا زیاد با کسی حرف بزنم ولی این تقصیر خودش چون نمیخواد کسی چیزی از رابطه مون بدونه قبل از اینکه از دانشگاه خارج بشم به سمته اتاق سونگ کانگ که دوست دوران‌ دانشگاه بود رفتم

تقی به در زد و با شنیدن صدای دوست اش وارد اتاق شد
تهیونگ : اجازه هست اوستاد سونگ
دوست اش از روی صندلی بلند شد و با لبخندی که روی لبش بود به سمتش اومد و بعد از بغل کوتاهی گفت
کانگ : شما کجا اينجا کجا دکتر کیم
تهیونگ روی مبل نشست کانگ روبه روش نشست
تهیونگ : امروز اینجا سخنرانی داشتم گفتم به دوستمم سر بزنم
کانگ : پس برای همین بود که امروز دخترای دانشگاه آنقدر به خودشون رسیده بودن
بعد از این حرف شروع به خندیدن کرد ک تهیونگ پوزخندی زد و گفت
تهیونگ : یه جوری میگی انگار نمیدونم که بخاطر تو هروز همينجوری میان انگار یادت رفت من یه مدت اينجا اوستاد بودم
کانگ : مگه میشه فراموش کنم دو ماه تاریخی بود فکر نکنم کسی فراموش کنه حالا اینارو بیخیال تو چطوری
تهیونگ : خوبم چطور مگه
کانگ : خودتو نزن به اون راه میدونم با ا،ت قرار میزاری
تهیونگ : اره قراره میزاریم تو چطوری فهميدی؟.....
دیدگاه ها (۲)

《 امتحان زندگی 》p⁴تهیونگ : اره قراره میزاریم تو چطوری فهميدی...

《 امتحان زندگی 》p⁵تهیونگ.....وارد آپارتمان شدیم و ا،ت همینجو...

《 امتحان زندگی 》p²تهیونگ : باشه الان میام تهیونگ از روی صندل...

《 امتحان زندگی 》p¹لباس اش رو پوشید و طبق عادت همیشگی اش موها...

شوهر دو روزه. پارت۷۷

باورم نمیشه قشنگام...هنوز یه هفته نشده....هفتادتایی شدنمون م...

love Between the Tides²⁴تهیونگم: خوش گذشتتهیونگ: آره خیلی خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط