امتحان زندگی
《 امتحان زندگی 》
p⁴
تهیونگ : اره قراره میزاریم تو چطوری فهميدی؟
کانگ : من مثل بقیه نیستم خوب ترو میشناسم درضمن مگه اینکه کسی کور باشه نفهمه که چطوری نگاهش میکنی ولی چرا دارین رابطه تون رو مخفی میکنید
تهیونگ : من مشکلی ندارم ولی ا،ت نمیخواد کسی بفهمه
درحال حرف زدن بودن که زنگ دانشگاه به صدا درو آومد و تهیونگ از روی مبل بلند شد
تهیونگ : من دیگه بايد برم
دوست اش رو روی مبل بلند شد و گفت
کانگ : آره زود برو که به دوست دخترت برسی
تهیونگ بدون حرفی به سمت در رفت که دوست اش ادامه داد
کانگ : هی دکتر کیم چطوره یکم توی درسا به دوست دختر کمک کنی
تهیونگ بدون اینکه جوابش رو بده براش دست تکون داد و از اتاق بیرون رفت و از دانشگاه خارج شد و سوار ماشین اش شد
چند مین گذشت و ا،ت همراه با دوستش از دانشگاه بیرون اومد و ازش خداحافظی کرد تهیونگ از پنجره ماشین به اونا نگاه میکرد
وقتی دوست یکم ازش فاصله گرفت تهیونگ از ماشین پیاده شد و ا،ت با دیدن تهیونگ اخمی بین آبرو هاش نشست و به سمتش اومد
تهیونگ با لبخند نرمی که روی لب هایش بود بوسه روی لپ اش گذاشت
تهیونگ : دلم برات تنگ شده بود
ا،ت لبخنده ریزی زد ولی زود جدی شد و گفت
ا،ت : میشه از اينجا بریم ممکن یکی ببینه
تهیونگ : البته
تهیونگ در ماشین رو براش باز کرد و ا،ت سوار ماشین شد و تهیونگ به سمته دیگه ماشین رفت و سوار ماشین شد و روبه ا،ت کرد که دست به سینه نشست بود و نگاهش به جلوی بود
تهیونگ دستش رو زیره چونه اش گذاشته و صورتش رو به سمته خودش برگردوند
تهیونگ : چرا اخم کردی
ا،ت : چرا اجازه میدی بقیه دخترا نزدیکت بشن میدونی چقدر سعی کردم جلوی خودم بگیرم که نزنم همه موهای سر اون دختره رو بکنم......
تهیونگ دستش رو پشت گردن ا،ت گذاشت و بهش نزدیک شد و بوسه کوتاهی روی لباش گذاشت و درحالی که توی چشماش خیره بود گفت
تهیونگ : ناهار خوردی
ا،ت بدون اینکه حرفی بزنه سرش رو به معنی نه تکان داد که تهیونگ ادامه داد
تهیونگ : پس بریم ناهار بخوريم و در مورد اینم حرف میزنیم
ا،ت باشه آرومی گفت و تهیونگ دستش رو از پشت گردن برداشت و دوباره سر جاش نشست و ماشین رو روشن کرد و به سمته خونه اش حرکت کردن......
p⁴
تهیونگ : اره قراره میزاریم تو چطوری فهميدی؟
کانگ : من مثل بقیه نیستم خوب ترو میشناسم درضمن مگه اینکه کسی کور باشه نفهمه که چطوری نگاهش میکنی ولی چرا دارین رابطه تون رو مخفی میکنید
تهیونگ : من مشکلی ندارم ولی ا،ت نمیخواد کسی بفهمه
درحال حرف زدن بودن که زنگ دانشگاه به صدا درو آومد و تهیونگ از روی مبل بلند شد
تهیونگ : من دیگه بايد برم
دوست اش رو روی مبل بلند شد و گفت
کانگ : آره زود برو که به دوست دخترت برسی
تهیونگ بدون حرفی به سمت در رفت که دوست اش ادامه داد
کانگ : هی دکتر کیم چطوره یکم توی درسا به دوست دختر کمک کنی
تهیونگ بدون اینکه جوابش رو بده براش دست تکون داد و از اتاق بیرون رفت و از دانشگاه خارج شد و سوار ماشین اش شد
چند مین گذشت و ا،ت همراه با دوستش از دانشگاه بیرون اومد و ازش خداحافظی کرد تهیونگ از پنجره ماشین به اونا نگاه میکرد
وقتی دوست یکم ازش فاصله گرفت تهیونگ از ماشین پیاده شد و ا،ت با دیدن تهیونگ اخمی بین آبرو هاش نشست و به سمتش اومد
تهیونگ با لبخند نرمی که روی لب هایش بود بوسه روی لپ اش گذاشت
تهیونگ : دلم برات تنگ شده بود
ا،ت لبخنده ریزی زد ولی زود جدی شد و گفت
ا،ت : میشه از اينجا بریم ممکن یکی ببینه
تهیونگ : البته
تهیونگ در ماشین رو براش باز کرد و ا،ت سوار ماشین شد و تهیونگ به سمته دیگه ماشین رفت و سوار ماشین شد و روبه ا،ت کرد که دست به سینه نشست بود و نگاهش به جلوی بود
تهیونگ دستش رو زیره چونه اش گذاشته و صورتش رو به سمته خودش برگردوند
تهیونگ : چرا اخم کردی
ا،ت : چرا اجازه میدی بقیه دخترا نزدیکت بشن میدونی چقدر سعی کردم جلوی خودم بگیرم که نزنم همه موهای سر اون دختره رو بکنم......
تهیونگ دستش رو پشت گردن ا،ت گذاشت و بهش نزدیک شد و بوسه کوتاهی روی لباش گذاشت و درحالی که توی چشماش خیره بود گفت
تهیونگ : ناهار خوردی
ا،ت بدون اینکه حرفی بزنه سرش رو به معنی نه تکان داد که تهیونگ ادامه داد
تهیونگ : پس بریم ناهار بخوريم و در مورد اینم حرف میزنیم
ا،ت باشه آرومی گفت و تهیونگ دستش رو از پشت گردن برداشت و دوباره سر جاش نشست و ماشین رو روشن کرد و به سمته خونه اش حرکت کردن......
- ۱۵.۸k
- ۲۶ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط