دوست داشت که صداش بزنه عشقم

دوست داشت که صداش بزنه عشقم!
ولی یه چیزی درونش اجازه نمیداد..
دوست داشت هرروز بهش بگه که چقدر دوسش داره ولی نمیتونست..
یه چیزی جلوشو گرفته بود.
فکر میکرد اگه از احساسش بگه تنها می مونه..
اگه باز یکیو باور کنه گند زده میشه به باوراش..
سعی کرد عادی رفتار کنه..عشق زیادی نده..محبت زیادی نکنه..
ولی اسمشو گذاشتن سرد شدن،سرد بودن..
اما اون لبریز از احساسات بود..فقط نمیخواست دوباره ضربه بخوره..!

("نوشته خودم")

( ر.کاف )
دیدگاه ها (۷)

خسته بود و از همه چیز و همه کس متنفر، در عین دوست داشتن از آ...

وقتی استادتو عصبی میکنی.😂🤦🏻‍♀️

پنجره اتاقش رو به دریا بود...دلش که می گرفت انگار دریا هم طو...

دلش میخواست حرف بزند..اما از چه میگفت؟از کدام درد؟دنبال کلما...

پارت۷۳

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۲۲(گوینده : میتسوری:)امروز میخوام...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط