شاید باید خندید

شاید باید خندید
به حال این روزهایمان ،
نشسته ایم گوشه ای و سکوت اختیار کرده ایم
نمی دانم .
دلم تنگ است
برای حس خوب ، خوب بودن
دلم می خواهد ، چونان دیوانه ای باشم ،
که جز لبخند بر غم روزگار ، سلاحی ندارد
آن قدر بخندم که روزگار را هم به خنده وا دارم ،
از حرف آدمیان چه باک
بگذار دیوانه خطابم کنند
نمی دانند
که دیوانه ترین دیوانگان این شهر
چگونه روزگار را در سرنوشتشان به بازی گرفته اند.
دیدگاه ها (۲)

در خود شـــکسـتـم....و تــو صــدای قــهـقـهـه هـایـــت دنـــ...

نمـی دانستـم دلتنگـیدل نازڪم میڪنـد...آنقـدر ڪه به هر بهانـه...

آهنگ محلی بوشهری تش باد از محسنشریفیان 😊 😊 http://up.behdash...

روز‌های عجیبی‌ را میگذرانمروز‌هایی‌ که دلم می‌خواهد ساعت‌ها ...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

چپتر ۴ _ شعله ای در دلروزها برای لیندا مثل قفسی بسته بود.زند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط