ازدواج اجباری P54
پیام از طرف یه ناشناس امد عکس کوک بود
که داشت یه دخترو میبوسید هق دیگه نمی
خوام خودمو تباهت کنم آقای جئون میرمو
دیگه برنمی گردم تو لیاقت منو نداری
هول آشغال...... ماشینو از تو پارکینگ دراوردم
دیگه تقریبا ساعت دور ورای ۱۲شب بود نمی
دونستم کجا باید برم شاید تا الان کوک خونه
باشه اهه ولش کن حرکت کردم به طرف یه
ساختمونی داخل سئول که بلند ترین ساختمون
بود حدود ۳۰ طبق بود رفتم آخرین طبقش
من هروقت حالم بد بود میومدم اینجا از
بالا همه شهرو زیر نظر داشتم آه من واقعا
عاشق کوکم ولی اون درک نمیکنه
تو همین فکرا بودم که نفهمیدم کی خوابم برد
ویو کوک
ساعت ۳ شب بود دیگه ا.ت هنوز نیومده خونه
نگرانش شدم آخه دختر به این نصف شب
کجایی خوب شد که به ماشین جی پی اس
وصله با ماشین حرکت کردم و رفتم طرف
محلی که جی پی اس ماشین نشون میداد
رسیدم به یه ساختمون میدونستم که ا.ت
هروقت حالش بده میاد اینجا رفتم سر پشت
بوم ساختمون دیدم یه دختری نشسته لب
پرتگاه دقت که کردم دیدم ا.ت بود سریع
رفتم رفش بغلش کردم بلههه خواب بود
انقد خسته بودم که منم اینجا دلم بود کنارش
بخوابم براید استایل بغلش کردمو گذاشتم
تو ماشین امشب حالم اصلا خوب نبود چون
بار اسلحه هارو تحویل نگرفتم بخاطر همین
سر ا.ت خالیش کردم.......تو همین فکرا بودم که
ا.ت بیدار شده و با تعجب به دور و بر نگاه
میکرد ویییییییی خیلی کیوت شده بود بیب!
ا.ت:کجا داریم میریم(گیج)
کوک:عمارت! خوب خوابیدی چاگیا!؟(بم)
ا.ت:من نمیام عمارت
کوک:چرا؟
ا.ت:نمی خوام تو سرم من عربده کشیدی من....
نمیتونم باهاش کنار بیام
کوک:اه ا.ت فقط بخاطر اون داد اره میخوای
زندگیمونو بهم بزنی و بری اره؟!
ا.ت:فقط بخاطر این نبود پس اون بوست
با دختره چی؟ ها منو خر کردی ارهههه؟
کوک:کدوم بوسه ها؟
ا.ت:خودت رو نزن به اون را کوک تواز همه
زرنگ تری بس ادای اسکلا رو درنیار اوک؟!
کوک:درست حرف بزن ببینم چی میگی؟
ا.ت عکسو نشون کوک میده .. کوک میوفته
خنده
کوک:ا.ت این فتوشاپه(خنده)
ا.ت:کوک فک کردی من خرم ارههههه؟
کوک:بابا سر کارت گذاشتم اینو منو جیمین
درست کردیم تا ریلکشن تو ببینیم
ا.ت:خیلی خری هق. هق(گریه)
کوک ماشینو نگه داشت تو ا.تو بغل کرد
کوک:بیب گریه نکن خودت میدونی که من بدم
میاد که این اشکای با ارزشتو حدر بری میدونی
که ددی عصبی میشه پس تمومش کن اوک؟!
ا.ت:کوکی من فک کردم تو بهم خیانت کردی!
کوک:بیب من عاشقتم چرا باید بهت خیانت
کنم هاااااااا؟
ا.ت:گفتم شاید که گفتی بچه گفتم نه ناراحتی
کوک:از اون که ناراحت هستم و خواهم بود
ولی دلیلت منتقی نبود اخه
ا.ت:کوک لطفا ناراحت نباشششش
کوک:اممم بزار ببینم نوچ نمیشه
ا.ت:تروخدا من حاضرم همینجاهم بک.نیم
ولی قهر نباشییییی(بغض سگی)
کوک:اوکی پس لباساتو درار بدووووو
ا.ت:.............
ببخشید دیر شد .......ماچ بهتوننننننن
که داشت یه دخترو میبوسید هق دیگه نمی
خوام خودمو تباهت کنم آقای جئون میرمو
دیگه برنمی گردم تو لیاقت منو نداری
هول آشغال...... ماشینو از تو پارکینگ دراوردم
دیگه تقریبا ساعت دور ورای ۱۲شب بود نمی
دونستم کجا باید برم شاید تا الان کوک خونه
باشه اهه ولش کن حرکت کردم به طرف یه
ساختمونی داخل سئول که بلند ترین ساختمون
بود حدود ۳۰ طبق بود رفتم آخرین طبقش
من هروقت حالم بد بود میومدم اینجا از
بالا همه شهرو زیر نظر داشتم آه من واقعا
عاشق کوکم ولی اون درک نمیکنه
تو همین فکرا بودم که نفهمیدم کی خوابم برد
ویو کوک
ساعت ۳ شب بود دیگه ا.ت هنوز نیومده خونه
نگرانش شدم آخه دختر به این نصف شب
کجایی خوب شد که به ماشین جی پی اس
وصله با ماشین حرکت کردم و رفتم طرف
محلی که جی پی اس ماشین نشون میداد
رسیدم به یه ساختمون میدونستم که ا.ت
هروقت حالش بده میاد اینجا رفتم سر پشت
بوم ساختمون دیدم یه دختری نشسته لب
پرتگاه دقت که کردم دیدم ا.ت بود سریع
رفتم رفش بغلش کردم بلههه خواب بود
انقد خسته بودم که منم اینجا دلم بود کنارش
بخوابم براید استایل بغلش کردمو گذاشتم
تو ماشین امشب حالم اصلا خوب نبود چون
بار اسلحه هارو تحویل نگرفتم بخاطر همین
سر ا.ت خالیش کردم.......تو همین فکرا بودم که
ا.ت بیدار شده و با تعجب به دور و بر نگاه
میکرد ویییییییی خیلی کیوت شده بود بیب!
ا.ت:کجا داریم میریم(گیج)
کوک:عمارت! خوب خوابیدی چاگیا!؟(بم)
ا.ت:من نمیام عمارت
کوک:چرا؟
ا.ت:نمی خوام تو سرم من عربده کشیدی من....
نمیتونم باهاش کنار بیام
کوک:اه ا.ت فقط بخاطر اون داد اره میخوای
زندگیمونو بهم بزنی و بری اره؟!
ا.ت:فقط بخاطر این نبود پس اون بوست
با دختره چی؟ ها منو خر کردی ارهههه؟
کوک:کدوم بوسه ها؟
ا.ت:خودت رو نزن به اون را کوک تواز همه
زرنگ تری بس ادای اسکلا رو درنیار اوک؟!
کوک:درست حرف بزن ببینم چی میگی؟
ا.ت عکسو نشون کوک میده .. کوک میوفته
خنده
کوک:ا.ت این فتوشاپه(خنده)
ا.ت:کوک فک کردی من خرم ارههههه؟
کوک:بابا سر کارت گذاشتم اینو منو جیمین
درست کردیم تا ریلکشن تو ببینیم
ا.ت:خیلی خری هق. هق(گریه)
کوک ماشینو نگه داشت تو ا.تو بغل کرد
کوک:بیب گریه نکن خودت میدونی که من بدم
میاد که این اشکای با ارزشتو حدر بری میدونی
که ددی عصبی میشه پس تمومش کن اوک؟!
ا.ت:کوکی من فک کردم تو بهم خیانت کردی!
کوک:بیب من عاشقتم چرا باید بهت خیانت
کنم هاااااااا؟
ا.ت:گفتم شاید که گفتی بچه گفتم نه ناراحتی
کوک:از اون که ناراحت هستم و خواهم بود
ولی دلیلت منتقی نبود اخه
ا.ت:کوک لطفا ناراحت نباشششش
کوک:اممم بزار ببینم نوچ نمیشه
ا.ت:تروخدا من حاضرم همینجاهم بک.نیم
ولی قهر نباشییییی(بغض سگی)
کوک:اوکی پس لباساتو درار بدووووو
ا.ت:.............
ببخشید دیر شد .......ماچ بهتوننننننن
۱۰.۴k
۱۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.