فیک یونگی
فیکیونگی
فصل۲
P.³⁰
ات ـ چته؟*ریلکس*
کوک ـ داستانه اون قرصا چیه؟*عصبی*
اتویو
واااتتتت؟ کوک از کجا فهمیددد؟؟
مگاهمو بردم سمت یونا
یونا ـ ب قران من چیزی نگفتم
نگاهمو ازش گرفتم، یونگی! شاید اون گفته!
ات ـ یونگی؟ تو چیزی گفتی؟
یونگی ـ اره
ات ـ *پوزخند*عاا باشه....*ب کوک نگا کرد*
اون قرص داستانِ خاصی نداره! من میرم بیرون*سرد*
یونگیویو
فک کنم نباید ب کوک میگفتم...
⁵ساعت بعد
واییی خیلی نگرانِ اتعم...چ پخی خوردم گفتم..
اتویو
هوففف رفتم قرص گرفتمو یکمم موتور سواری کردم..
رفتم خونه..
یونگی ـ سلام...خوبی؟ تا الان کجا بودی؟
ات ـ سلام..بیرون بودم*کمی سرد*
یونگی ـ عااا اوکی..
ات ـ من میرم اتاقـ....
اریا ـ سلااامممم بر خانمِ جواننن!
ات ـ سلااامم بر شما مستر!
اریا ـ شما کجا اینجا کجـ...
ف ـ اتتتت....خوب شد اومدی!
ات ـ چرا چیزی شده؟
ف ـ عااا راستش...
ات ـ چیشده؟
ف ـ یکی از خدمتکارا مردن!
ات ـ چییی؟؟ چطور کجا؟
ف ـ نمیدونم چجوری، ولی توی مخفیگاه بود...ی نمادِ عجیبیم داشت..
ات ـ خب پاشو بریم دیگه!
یونگی ـ میشه منم بیام؟
ات ـ ن خطرناکه.. سریع اماده شو بریم
ف ـ باشه..
³مین بعد
ف ـ امادم..
ات ـ بدو بریم..
¹⁰مین بعد*مخفیگاهشون نزدیکه*
ات ـ هومم...چاقو!
ف ـ باشه..
²مین بعد
ات ـ عووو ی نامه!*پوزخند*
متن نامه:
سلام خانمِ جئون!
از هدیهم خوشت اومد؟
بنظرت نفرِ بعدی کیه؟
مامان؟ بابا؟ داداش؟ معشوقه؟
فقط میتونم بگم منتظر ی نمایشِ خونی باش!...
ات ـ چیی؟ معشوقه؟ منظورش کیه؟
ف ـ نکنه یونگیه؟
ات ـ ن باوو برای چی؟
ف ـ چون یشب پیشِ تو خوابید..
ات ـ راس میگی... راستی..اون علامتِ عجیب کجاس؟
ف ـ کف دسته سمتِ چپش
ات ـ اسکل نفهمیدی این چ علامتیه؟
ف ـ نه..
ات ـ عه منم نمیدونم ک...
ف ـ (°≥°)
ات ـ بیا بریم خونه!
ف ـ اوکی
¹⁰مینبعد
ات ـ هاییی...
کوک ـ علیک..
ـــــــــــ
حیمایت؟
فصل۲
P.³⁰
ات ـ چته؟*ریلکس*
کوک ـ داستانه اون قرصا چیه؟*عصبی*
اتویو
واااتتتت؟ کوک از کجا فهمیددد؟؟
مگاهمو بردم سمت یونا
یونا ـ ب قران من چیزی نگفتم
نگاهمو ازش گرفتم، یونگی! شاید اون گفته!
ات ـ یونگی؟ تو چیزی گفتی؟
یونگی ـ اره
ات ـ *پوزخند*عاا باشه....*ب کوک نگا کرد*
اون قرص داستانِ خاصی نداره! من میرم بیرون*سرد*
یونگیویو
فک کنم نباید ب کوک میگفتم...
⁵ساعت بعد
واییی خیلی نگرانِ اتعم...چ پخی خوردم گفتم..
اتویو
هوففف رفتم قرص گرفتمو یکمم موتور سواری کردم..
رفتم خونه..
یونگی ـ سلام...خوبی؟ تا الان کجا بودی؟
ات ـ سلام..بیرون بودم*کمی سرد*
یونگی ـ عااا اوکی..
ات ـ من میرم اتاقـ....
اریا ـ سلااامممم بر خانمِ جواننن!
ات ـ سلااامم بر شما مستر!
اریا ـ شما کجا اینجا کجـ...
ف ـ اتتتت....خوب شد اومدی!
ات ـ چرا چیزی شده؟
ف ـ عااا راستش...
ات ـ چیشده؟
ف ـ یکی از خدمتکارا مردن!
ات ـ چییی؟؟ چطور کجا؟
ف ـ نمیدونم چجوری، ولی توی مخفیگاه بود...ی نمادِ عجیبیم داشت..
ات ـ خب پاشو بریم دیگه!
یونگی ـ میشه منم بیام؟
ات ـ ن خطرناکه.. سریع اماده شو بریم
ف ـ باشه..
³مین بعد
ف ـ امادم..
ات ـ بدو بریم..
¹⁰مین بعد*مخفیگاهشون نزدیکه*
ات ـ هومم...چاقو!
ف ـ باشه..
²مین بعد
ات ـ عووو ی نامه!*پوزخند*
متن نامه:
سلام خانمِ جئون!
از هدیهم خوشت اومد؟
بنظرت نفرِ بعدی کیه؟
مامان؟ بابا؟ داداش؟ معشوقه؟
فقط میتونم بگم منتظر ی نمایشِ خونی باش!...
ات ـ چیی؟ معشوقه؟ منظورش کیه؟
ف ـ نکنه یونگیه؟
ات ـ ن باوو برای چی؟
ف ـ چون یشب پیشِ تو خوابید..
ات ـ راس میگی... راستی..اون علامتِ عجیب کجاس؟
ف ـ کف دسته سمتِ چپش
ات ـ اسکل نفهمیدی این چ علامتیه؟
ف ـ نه..
ات ـ عه منم نمیدونم ک...
ف ـ (°≥°)
ات ـ بیا بریم خونه!
ف ـ اوکی
¹⁰مینبعد
ات ـ هاییی...
کوک ـ علیک..
ـــــــــــ
حیمایت؟
۱۲.۲k
۰۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.