عاشق مغرور
عاشق مغرور
#پارت۱۷
دیانا
نگاهی بهم کرد و گفت
-کنکور چی؟
-شغل خانوادگیمون طراحی لباس و جواهرات
خیره نگاهم کرد که گفتم
-لطفا بابامو خان بابا تا دیپلمم به زور اجازه دادن فقط تو میتونی اجازه بدی
کمی فکر کرد و گفت
-به یه شرط
سریع و امیدوار گفتم چی؟
-باید امشب لباس رق..ص بپوشی برام عر..بی برق...صی
گیج نگاهش کردم که با پشت انگشت اشاره گونمو نوازش کرد و گفت
-مثل وقتی بچه بودی برام میرقصیدی
کمی فکر کردم و گفتم...
#پارت۱۷
دیانا
نگاهی بهم کرد و گفت
-کنکور چی؟
-شغل خانوادگیمون طراحی لباس و جواهرات
خیره نگاهم کرد که گفتم
-لطفا بابامو خان بابا تا دیپلمم به زور اجازه دادن فقط تو میتونی اجازه بدی
کمی فکر کرد و گفت
-به یه شرط
سریع و امیدوار گفتم چی؟
-باید امشب لباس رق..ص بپوشی برام عر..بی برق...صی
گیج نگاهش کردم که با پشت انگشت اشاره گونمو نوازش کرد و گفت
-مثل وقتی بچه بودی برام میرقصیدی
کمی فکر کردم و گفتم...
۶.۱k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.