عاشق مغرور
عاشق مغرور
#پارت۱۵
بلند شدو سمتم هجوم آورد
دست به یقه شدیم اقاجون بابا و عمو و شوهر عمه هی میگفتن بسه زنا هم جیغ میزدن ولی محل نمیدادم نشستم رو متین و شروع کردم به زدنش
که دستم کشیده و شد و دیدیم دیانا با صورتی گریون و رنگی پرید میگه
-تروخدا بسه
از روی متین بلند شدم بازوی دیانا رو گرفتم و سمت اتاقمون رفیتم
وارد اتاق شدیم که در و بستم و رو تخت نشستم
دیانا رفت توحموم و با جعبه کمک های اولیه برگشت...
#پارت۱۵
بلند شدو سمتم هجوم آورد
دست به یقه شدیم اقاجون بابا و عمو و شوهر عمه هی میگفتن بسه زنا هم جیغ میزدن ولی محل نمیدادم نشستم رو متین و شروع کردم به زدنش
که دستم کشیده و شد و دیدیم دیانا با صورتی گریون و رنگی پرید میگه
-تروخدا بسه
از روی متین بلند شدم بازوی دیانا رو گرفتم و سمت اتاقمون رفیتم
وارد اتاق شدیم که در و بستم و رو تخت نشستم
دیانا رفت توحموم و با جعبه کمک های اولیه برگشت...
- ۶.۸k
- ۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط