پارت³²
پارت³²
فصل دوم
..........................................
هاوارد" و اون رو تهدید کرد که اگه از هان (پدر کوک) جدا نشی و با من ازدواج نکنی میکشمش و خوب سوریون هم چون زیادی ساده بود و با فکر اینکه مافیا هست میتونه هرکاری بخواد بکنه باور کرد ازهم جدا شدن .... اما این اخر ماجرا نیست بلکه این تازه شروعش هست ! .. اخ ! گلوم خشک شد یکم بهم اب بدین
کلافه دستی به موهام کشیدم و گفتم براش اب بیارن ... تا اونو کوفت میکرد گوشیم زنگ خورد و با دیدن اسمش هول شدم و رو به تهیونگ کردم
_ تهیونگ کمک
تهیونگ" چیشده؟
_یونا زنگ میزنه !
دستمو گرفت و رفتیم بیرون از کلبه گوشیو گرفت و یکم فک کرد بعد جواب داد
تهیونگ" الو سلاممم
با اشاره بهش گفتم صدارو زیاد کنه تا منم بشنوم
؛؛ الو؟
تهیونگ" الو یونا بله چیزی شده
؛؛نه چیزی نشده .. گوشی جونگ کوک دست تو چیکار میکنه؟
تهیونگ" عاا خوب ..کوک دستش بند بود من جواب دادم
؛؛ چیی؟ دستش بنده؟ مگه چیکار میکنه .. اصن شما کجاینننن؟
تهیونگ" اروم بابا داد نزن .. بستنی گرفته بودیم بعد دستش بند اونا بود گوشیشو داد جواب بدم
؛؛ باشه .. گوشیو بده بهش ببینم
نیم نگاهی به من کرد و یکم گوشیو نگهداشت با حرکت دستم بهش گفتم گوشیو بده و با خنده فیکی گفتم
_ الوو
؛؛ توو کیو گول میزنی هاااا؟؟ کجا بودییی که تلفنو بر نداشتی دادی به تهیونگ ؟؟(داد میزنه)
_ یااا عشقم اروم باش من کاری نمیکردم که
؛؛ خر خودتی راستشو بگو کجا رفتین و دارین چه غلطی میکنیددد؟
یکم هول کردم و استرس گرفتم به تهیونگ که اخماش توهم بود نگا کردم اروم بهم گفت
تهیونگ" بگو صدام میکنن پسرا باید قط کنم
_ عا .. یونا من ... من باید قط کنم پسرا صدام میزنن
؛؛ گوشیو قط کردی خونت پایه خودته ! الو ؟ الوووو
سریع قط کردم و با وحشت به گوشیم نگا کردم ... حتما منو میکشه گذاشتمش داخل جیبم و رفتیم داخل
هاوارد" کجا بودین شما دوتااا خسته شدم میخوام برم خونم !
_ تا نگفتی دقیقا داره چه اتفاقی میوفته هیچ جا نمیتونی بری
هاوارد" اسیر گیر اوردین؟ ... خیل خوب بشین تا بگم چون واقعا خستم
هاوارد" هامونطور که گفتم این تازه شروع ماجرا بود ... سوریون حامله بود و یه بچه دوماهه تو شکمش داشت اما چه حیف .. چه حیف که قرار بود بمیره! .. نیکولاس(تقصیر من نیستت بخدا که سه ساعت داشتم فک میکردم اسمشو چی بزارم) اونو و بچه رو مصموم کرد بچه اروم اروم تو شکمش مرد .... این جریانات از طریق خدمتکارایه دهن لق عمارت به گوش هان میرسه بعد از چندروزی از شک بیرون میاد و تصمیم میگیره خودش حساب نیکولاس رو برسه .... تمام افرادشو جم میکنه و نقشه بمب گذاری انبار اسلحه نیکولاس رو میکشن شب بمب گذاری نیکولاس هم اونجا بوده و شاهد به باد رفتن کل سرمایش میشه ... وای خسته شدم! بزار خلاصه ترش کنم .. بازهم این ور پریده ها به جون هم میوفتن که دیگه یه چندسالی بیخیال هم میشن اما بعد چندسالی تو به دنیا میایی پشت بند توهم یونا .. اون موقع هان و سوریون تو یه مهمونی باهم ملاقات میکنن و وقتی نیکولاس اینو میبینه فک میکنه دوباره باهمن و میخواد از طریق بچه ها هردوشونو عذاب بده ..
_ خوب؟ بقیه اش !
هاوارد" اخه خرس گنده تو که دیگه میدونی بقیه اش چی میشه !
یونگی" چه بچه گانه ! یعنی چی بخاطر اینکه اونا همو دیدن باید بچه هاشونو عذاب بده؟ اخه یونا دختر خودشه !
هاوارد سری به معنایه تاسف تکون و دوباره گفت
هاوارد" واقعا یه ذره هم عقل تو کلتون ندارید؟ به نظرتون اینکه یونارو عذاب میده معنیش چیه؟
نگاهی به بقیه انداختم که متوجه شدم تنها کسی که گیج شده من نیستم ....
فصل دوم
..........................................
هاوارد" و اون رو تهدید کرد که اگه از هان (پدر کوک) جدا نشی و با من ازدواج نکنی میکشمش و خوب سوریون هم چون زیادی ساده بود و با فکر اینکه مافیا هست میتونه هرکاری بخواد بکنه باور کرد ازهم جدا شدن .... اما این اخر ماجرا نیست بلکه این تازه شروعش هست ! .. اخ ! گلوم خشک شد یکم بهم اب بدین
کلافه دستی به موهام کشیدم و گفتم براش اب بیارن ... تا اونو کوفت میکرد گوشیم زنگ خورد و با دیدن اسمش هول شدم و رو به تهیونگ کردم
_ تهیونگ کمک
تهیونگ" چیشده؟
_یونا زنگ میزنه !
دستمو گرفت و رفتیم بیرون از کلبه گوشیو گرفت و یکم فک کرد بعد جواب داد
تهیونگ" الو سلاممم
با اشاره بهش گفتم صدارو زیاد کنه تا منم بشنوم
؛؛ الو؟
تهیونگ" الو یونا بله چیزی شده
؛؛نه چیزی نشده .. گوشی جونگ کوک دست تو چیکار میکنه؟
تهیونگ" عاا خوب ..کوک دستش بند بود من جواب دادم
؛؛ چیی؟ دستش بنده؟ مگه چیکار میکنه .. اصن شما کجاینننن؟
تهیونگ" اروم بابا داد نزن .. بستنی گرفته بودیم بعد دستش بند اونا بود گوشیشو داد جواب بدم
؛؛ باشه .. گوشیو بده بهش ببینم
نیم نگاهی به من کرد و یکم گوشیو نگهداشت با حرکت دستم بهش گفتم گوشیو بده و با خنده فیکی گفتم
_ الوو
؛؛ توو کیو گول میزنی هاااا؟؟ کجا بودییی که تلفنو بر نداشتی دادی به تهیونگ ؟؟(داد میزنه)
_ یااا عشقم اروم باش من کاری نمیکردم که
؛؛ خر خودتی راستشو بگو کجا رفتین و دارین چه غلطی میکنیددد؟
یکم هول کردم و استرس گرفتم به تهیونگ که اخماش توهم بود نگا کردم اروم بهم گفت
تهیونگ" بگو صدام میکنن پسرا باید قط کنم
_ عا .. یونا من ... من باید قط کنم پسرا صدام میزنن
؛؛ گوشیو قط کردی خونت پایه خودته ! الو ؟ الوووو
سریع قط کردم و با وحشت به گوشیم نگا کردم ... حتما منو میکشه گذاشتمش داخل جیبم و رفتیم داخل
هاوارد" کجا بودین شما دوتااا خسته شدم میخوام برم خونم !
_ تا نگفتی دقیقا داره چه اتفاقی میوفته هیچ جا نمیتونی بری
هاوارد" اسیر گیر اوردین؟ ... خیل خوب بشین تا بگم چون واقعا خستم
هاوارد" هامونطور که گفتم این تازه شروع ماجرا بود ... سوریون حامله بود و یه بچه دوماهه تو شکمش داشت اما چه حیف .. چه حیف که قرار بود بمیره! .. نیکولاس(تقصیر من نیستت بخدا که سه ساعت داشتم فک میکردم اسمشو چی بزارم) اونو و بچه رو مصموم کرد بچه اروم اروم تو شکمش مرد .... این جریانات از طریق خدمتکارایه دهن لق عمارت به گوش هان میرسه بعد از چندروزی از شک بیرون میاد و تصمیم میگیره خودش حساب نیکولاس رو برسه .... تمام افرادشو جم میکنه و نقشه بمب گذاری انبار اسلحه نیکولاس رو میکشن شب بمب گذاری نیکولاس هم اونجا بوده و شاهد به باد رفتن کل سرمایش میشه ... وای خسته شدم! بزار خلاصه ترش کنم .. بازهم این ور پریده ها به جون هم میوفتن که دیگه یه چندسالی بیخیال هم میشن اما بعد چندسالی تو به دنیا میایی پشت بند توهم یونا .. اون موقع هان و سوریون تو یه مهمونی باهم ملاقات میکنن و وقتی نیکولاس اینو میبینه فک میکنه دوباره باهمن و میخواد از طریق بچه ها هردوشونو عذاب بده ..
_ خوب؟ بقیه اش !
هاوارد" اخه خرس گنده تو که دیگه میدونی بقیه اش چی میشه !
یونگی" چه بچه گانه ! یعنی چی بخاطر اینکه اونا همو دیدن باید بچه هاشونو عذاب بده؟ اخه یونا دختر خودشه !
هاوارد سری به معنایه تاسف تکون و دوباره گفت
هاوارد" واقعا یه ذره هم عقل تو کلتون ندارید؟ به نظرتون اینکه یونارو عذاب میده معنیش چیه؟
نگاهی به بقیه انداختم که متوجه شدم تنها کسی که گیج شده من نیستم ....
۳.۷k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.