p2
p2
کوک. یوناااا(داد)
همون لحظه یه دختر با دو امد داخل
یونا. بله ارباب؟
کوک. ببرش اتاقشو نشون بده
یونا. میشه بدونم کیه؟
کوک.یه خدمتکار چی میخواستی باشه؟
ات. اما من...
کوک. میخوای بمیری؟... یونا بیرون
یونا چشم
ات. من زنتما؟
با سیلی ای که زد پرت شدم زمین گوشه لبم داشت خون میومد...
کوک. من هیچ زنی ندارم فهمیدی؟(داد)
ات. هیچ حرفی نزدم هنوز تو شک بودم... نمیدونستم چی بگم یا چیکار کنم چه انتظاری داشتم؟...ولی سعیمو میکنم من هرگز عقب نشینی نمیکنم
کوک. گمشو بیرون منتظر چی هستی؟(داد)
از جام بلندش شدم به چشاش زل زدم با چشایی که خیسه خیس بود بهش خیره شده بودم از چشاش فقط و فقط نفرت میدیدم لحظه ای امیدمو از دست دادم.. ولی نه من قوی ام..
ات. به دستت میارم...
کوک. هه فک کردی کی هستی؟ ها؟ به همین خیال باش..
از اتاق خارج شدم که همون دختره یونا امد سمتم
یونا.اسمت؟
ات.ات جئون ات
یونا. چی؟ با ارباب نسبتی دارین؟
ات. عا دختر عموش بودم.. الانم زنشم
یونا. واقعا؟
ات. لباس عروس تنم؟(پوکر)
یونا. وای شرمنده من یکم اصکلم
ات. یکم؟
یونا. خیله خب زیاد
ات. همیشه اینطوریه؟(نشوه به اتاق کوک)
یونا. امروز واقعا آرومه
ات. آرومه؟
یونا. اها شما اخلاقشو ندیدین.. هر روز.. هیچی خودتون شاهد همه چی میشین
ات. بـ باشه... اتاقم کجاس؟
یونا. عا از این ور
منو به سمت یه زیر زمینه خاکی برد از بس خاکی بود که سرفم گرفته بود خودش با دستش جلو دهنشو گرفته بود
ات. اینجا کجاس؟
یونا. ما هممون اینجا زندگی میکنیم
ات. تو این آشغال دونی؟
یونا. البته که برای شما پولدارا اینجا آشغال دونیه ولی برای مایی که جز اینجا جایی نداریم یه جایه خوبه
یونا. بچه ها؟
..... بله؟
یونا. ایشون اتس زن ارباب
.... اینجا چیکار میکنه؟
یونا. نمیدونم.. بیا اینجا یه تخت هست
به سمت تخت رفتم یه چیزی خیلی زبر به جایه پتوداشتیم... فعلا چاره ای نیس
لباسمو با کمک اون بچه ها در اوردمو یه لباس بهم دادنو پوشیدمو خوابیدم
.
.
صبح با داد بی داد یچه ها بیدار شدم
ات. چیشده؟ چخبرتونه؟
نگاهم رفت به جسدی که رویه زمین افتاده بود ترس تمام بدنمو فرا گرفته بود جسد یه دختر نوجوان
یونا. این دختر بچه اسمش هه سو بود فقط13سالش بود.. اون.. اون بخاطر یه دیر بردن قهو جونشو از دست داد
ات. یعنی چی؟
یونا. ارباب اونو بخاطر دیر بردن قهوه تنبیه کردو درست2ماه گفت غذا و آب نخوره دختری
بیچاره هق سر 1ماه مرد
با این حرفش عصبی شدمو از اون آشغال دونی رفتم بیرون و به سمت اتاق جئون حرکت کردم...
ادامه دارد..
حمایت کنید🥹❤
کوک. یوناااا(داد)
همون لحظه یه دختر با دو امد داخل
یونا. بله ارباب؟
کوک. ببرش اتاقشو نشون بده
یونا. میشه بدونم کیه؟
کوک.یه خدمتکار چی میخواستی باشه؟
ات. اما من...
کوک. میخوای بمیری؟... یونا بیرون
یونا چشم
ات. من زنتما؟
با سیلی ای که زد پرت شدم زمین گوشه لبم داشت خون میومد...
کوک. من هیچ زنی ندارم فهمیدی؟(داد)
ات. هیچ حرفی نزدم هنوز تو شک بودم... نمیدونستم چی بگم یا چیکار کنم چه انتظاری داشتم؟...ولی سعیمو میکنم من هرگز عقب نشینی نمیکنم
کوک. گمشو بیرون منتظر چی هستی؟(داد)
از جام بلندش شدم به چشاش زل زدم با چشایی که خیسه خیس بود بهش خیره شده بودم از چشاش فقط و فقط نفرت میدیدم لحظه ای امیدمو از دست دادم.. ولی نه من قوی ام..
ات. به دستت میارم...
کوک. هه فک کردی کی هستی؟ ها؟ به همین خیال باش..
از اتاق خارج شدم که همون دختره یونا امد سمتم
یونا.اسمت؟
ات.ات جئون ات
یونا. چی؟ با ارباب نسبتی دارین؟
ات. عا دختر عموش بودم.. الانم زنشم
یونا. واقعا؟
ات. لباس عروس تنم؟(پوکر)
یونا. وای شرمنده من یکم اصکلم
ات. یکم؟
یونا. خیله خب زیاد
ات. همیشه اینطوریه؟(نشوه به اتاق کوک)
یونا. امروز واقعا آرومه
ات. آرومه؟
یونا. اها شما اخلاقشو ندیدین.. هر روز.. هیچی خودتون شاهد همه چی میشین
ات. بـ باشه... اتاقم کجاس؟
یونا. عا از این ور
منو به سمت یه زیر زمینه خاکی برد از بس خاکی بود که سرفم گرفته بود خودش با دستش جلو دهنشو گرفته بود
ات. اینجا کجاس؟
یونا. ما هممون اینجا زندگی میکنیم
ات. تو این آشغال دونی؟
یونا. البته که برای شما پولدارا اینجا آشغال دونیه ولی برای مایی که جز اینجا جایی نداریم یه جایه خوبه
یونا. بچه ها؟
..... بله؟
یونا. ایشون اتس زن ارباب
.... اینجا چیکار میکنه؟
یونا. نمیدونم.. بیا اینجا یه تخت هست
به سمت تخت رفتم یه چیزی خیلی زبر به جایه پتوداشتیم... فعلا چاره ای نیس
لباسمو با کمک اون بچه ها در اوردمو یه لباس بهم دادنو پوشیدمو خوابیدم
.
.
صبح با داد بی داد یچه ها بیدار شدم
ات. چیشده؟ چخبرتونه؟
نگاهم رفت به جسدی که رویه زمین افتاده بود ترس تمام بدنمو فرا گرفته بود جسد یه دختر نوجوان
یونا. این دختر بچه اسمش هه سو بود فقط13سالش بود.. اون.. اون بخاطر یه دیر بردن قهو جونشو از دست داد
ات. یعنی چی؟
یونا. ارباب اونو بخاطر دیر بردن قهوه تنبیه کردو درست2ماه گفت غذا و آب نخوره دختری
بیچاره هق سر 1ماه مرد
با این حرفش عصبی شدمو از اون آشغال دونی رفتم بیرون و به سمت اتاق جئون حرکت کردم...
ادامه دارد..
حمایت کنید🥹❤
۴.۲k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.