عوف گا.یی.دی.ن منو🫡🤌💔
عوف گا.یی.دی.ن منو🫡🤌💔
فراتر از دوستی قسمت ²⁷
بعد از چند دقیقه با لباس بیرون و روپوش سفید تو دستش اومد بیرون گوشی و عینکش رو برداشت در لپ تاپش رو بست و گذاشت تو کیفش و در کیف رو بست رفت سمت در پشت سرش رفتم
" ساعت ⁹:³⁰ شب جلوی بیمارستانم "
Felix:
" خودم میتونم بیام خونه "
Hyunjin:
" گفتم میام دنبالت "
Felix:
" عوف...خدافظ "
درو بست و سریع از حیاط خارج شد
>ساعت ⁸:⁰⁰ شب
★الان انتظار داری با دست تو آتلم مثل ولاگ برات همه چی رو بنویسم 👍 اتفاق خاصی نیوفتاده★
از خونه اومدم بیرون رفتم تو پاساژ اول رفتم براش یه گردنبند ولی شاید دوست نداشته باشه ، مهم نیست رفتم تو مغازه
Hyunjin:
" سلام گردنبند کاپلی که ترجیحا ماه و ستاره باشه چی دارین "
★مغازه دار:◇★
◇:
" سلام آقای هوانگ ، خب میتونم به این ⁴ تا کار باقی مونده اشاره کنم "
Hyunjin:
" عوم...این سومیه بهتره و قشنگ تر "
◇:
" هر جور دوست دارید براتون بزارم توی باکس ؟ "
Hyunjin:
" بله لطفا "
◇:
" باکس چه رنگی مد نظرتونه ؟ "
Hyunjin:
" آبی باشه بهتره "
◇:
" بله ، تموم شد آقای هوانگ بفرمایید مبارکتون باشه "
Hyunjin:
" متشکرم ، بفرمایید کارت رمزش****[چته انتظار داشتی بگم؟] "
◇:
" ممنون از خریدتون ، روز خوبی داشته باشید "
از مغازه اومدم بیرون رفتم یه خرس بزرگ خریدم اومدم بیرون رفتم هایپر مارکت بغل پاساژ کلی خوراکی خریدم رفتم جلوی بیمارستان به ساعت نگاه کردم تازه ⁹ بود منتظر وایسادم تا ⁹:³⁰ بشه ، ⁹:³⁰ که شد بهش زنگ زدم
Felix:
" بله ؟ "
Hyunjin:
" جلو در بیمارستانم بیا پایین "
Felix:
"[به شیشه ماشین ضربه میزنه ، میشینه تو ماشین ] بریم خونه خستم "
Hyunjin:
" علیک سلام "
Felix:
" سلام "
Hyunjin:
" چیشده ؟ "
Felix:
" چی میخواست بشه ؟ "
Hyunjin:
" گشنته مگه نه ؟ "
Felix:
" نخیر ، خستم "
Hyunjin:
" باشه ، پشتت رو نگاه کن "
Felix:
"[پشت رو نگاه میکنه] واو ، چه خرس خوشگلی چقدر خوراکی ، هوم خوبه اون باکس چی میگه ؟"
Hyunjin:
" برش دار ببین "
فیلیکس باکس رو برداشت و درش رو باز کرد و با دیدن گردنبند چشماش برق زد
Hyunjin:
" قشنگه ؟ ماهش تو گردنمه تو ستاره هستی گردنت میکنی ؟ "
Felix:
" اوهوم "
Hyunjin:
" کمکت کنم ؟ "
Felix:
"نه خودم میتونم "
Hyunjin:
" باشه "
Felix:
" هوم انتخابت خوبه قشنگه ها "
Hyunjin:
" آره ، بقیش هم واسه خونه ، ولی گفته باشما او خرسه رو موقع خواب بغل نمیکنی ، آشتی عی ؟ "
Felix:
" هوم نه بابا ؟ نخیر هنوز آشتی نیستم "
Hyunjin:
" باشه هنوز راهکار دارم "
Felix:
" باشه ادامه بده ولی راهکار هات که یه روزی تموم "
Hyunjin:
" هوم ، نه "
>رسیدن به خونه ساعت ¹⁰:⁰⁰
ماشین رو آوردم تو حیاط فیلیکس رفت خوراکی ها و خرسش رو برداشت و رفت تو خونه
" هی ، کوچولو مطمئنی بزرگ شدی ؟ "
Felix:
" نه "
Hyunjin:
" معلومه ، میخواستم مطمئن بشم "
Felix:
" خب مطمئن شدی "
بعد هم هر کی رفت سمت اتاق خودش
ادامه دارد...:)
فراتر از دوستی قسمت ²⁷
بعد از چند دقیقه با لباس بیرون و روپوش سفید تو دستش اومد بیرون گوشی و عینکش رو برداشت در لپ تاپش رو بست و گذاشت تو کیفش و در کیف رو بست رفت سمت در پشت سرش رفتم
" ساعت ⁹:³⁰ شب جلوی بیمارستانم "
Felix:
" خودم میتونم بیام خونه "
Hyunjin:
" گفتم میام دنبالت "
Felix:
" عوف...خدافظ "
درو بست و سریع از حیاط خارج شد
>ساعت ⁸:⁰⁰ شب
★الان انتظار داری با دست تو آتلم مثل ولاگ برات همه چی رو بنویسم 👍 اتفاق خاصی نیوفتاده★
از خونه اومدم بیرون رفتم تو پاساژ اول رفتم براش یه گردنبند ولی شاید دوست نداشته باشه ، مهم نیست رفتم تو مغازه
Hyunjin:
" سلام گردنبند کاپلی که ترجیحا ماه و ستاره باشه چی دارین "
★مغازه دار:◇★
◇:
" سلام آقای هوانگ ، خب میتونم به این ⁴ تا کار باقی مونده اشاره کنم "
Hyunjin:
" عوم...این سومیه بهتره و قشنگ تر "
◇:
" هر جور دوست دارید براتون بزارم توی باکس ؟ "
Hyunjin:
" بله لطفا "
◇:
" باکس چه رنگی مد نظرتونه ؟ "
Hyunjin:
" آبی باشه بهتره "
◇:
" بله ، تموم شد آقای هوانگ بفرمایید مبارکتون باشه "
Hyunjin:
" متشکرم ، بفرمایید کارت رمزش****[چته انتظار داشتی بگم؟] "
◇:
" ممنون از خریدتون ، روز خوبی داشته باشید "
از مغازه اومدم بیرون رفتم یه خرس بزرگ خریدم اومدم بیرون رفتم هایپر مارکت بغل پاساژ کلی خوراکی خریدم رفتم جلوی بیمارستان به ساعت نگاه کردم تازه ⁹ بود منتظر وایسادم تا ⁹:³⁰ بشه ، ⁹:³⁰ که شد بهش زنگ زدم
Felix:
" بله ؟ "
Hyunjin:
" جلو در بیمارستانم بیا پایین "
Felix:
"[به شیشه ماشین ضربه میزنه ، میشینه تو ماشین ] بریم خونه خستم "
Hyunjin:
" علیک سلام "
Felix:
" سلام "
Hyunjin:
" چیشده ؟ "
Felix:
" چی میخواست بشه ؟ "
Hyunjin:
" گشنته مگه نه ؟ "
Felix:
" نخیر ، خستم "
Hyunjin:
" باشه ، پشتت رو نگاه کن "
Felix:
"[پشت رو نگاه میکنه] واو ، چه خرس خوشگلی چقدر خوراکی ، هوم خوبه اون باکس چی میگه ؟"
Hyunjin:
" برش دار ببین "
فیلیکس باکس رو برداشت و درش رو باز کرد و با دیدن گردنبند چشماش برق زد
Hyunjin:
" قشنگه ؟ ماهش تو گردنمه تو ستاره هستی گردنت میکنی ؟ "
Felix:
" اوهوم "
Hyunjin:
" کمکت کنم ؟ "
Felix:
"نه خودم میتونم "
Hyunjin:
" باشه "
Felix:
" هوم انتخابت خوبه قشنگه ها "
Hyunjin:
" آره ، بقیش هم واسه خونه ، ولی گفته باشما او خرسه رو موقع خواب بغل نمیکنی ، آشتی عی ؟ "
Felix:
" هوم نه بابا ؟ نخیر هنوز آشتی نیستم "
Hyunjin:
" باشه هنوز راهکار دارم "
Felix:
" باشه ادامه بده ولی راهکار هات که یه روزی تموم "
Hyunjin:
" هوم ، نه "
>رسیدن به خونه ساعت ¹⁰:⁰⁰
ماشین رو آوردم تو حیاط فیلیکس رفت خوراکی ها و خرسش رو برداشت و رفت تو خونه
" هی ، کوچولو مطمئنی بزرگ شدی ؟ "
Felix:
" نه "
Hyunjin:
" معلومه ، میخواستم مطمئن بشم "
Felix:
" خب مطمئن شدی "
بعد هم هر کی رفت سمت اتاق خودش
ادامه دارد...:)
۹.۸k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.