فیک درد عشق
فیک درد عشق
پارت سی و شش
ا/ت
بعد از زدن اون حرف ها سریع رفتم سمت حیاط پشتی تا زمانی که اونا برن
داخل چمن ها نشسته بودم و قطرات اشکی که ناخواسته و بدون دلیل از چشم هام میومد رو زود زود پاک میکردم
که یکدفعه دستی رو روی شونم احساس کردم
وقتی برگشتم با جونگ کوک نگرانی که نفس نفس میزد مواجه شدم
+ اینجا بودی
۳ ساعته دارم دنبالت میگردم
- ......
خواستم بدون توجه بهش از کنارش رد بشم که دستم کشیده شد و داخل اغوش گرم و نرمش پرت شدم
+ فکر کردی تا زمانی که نفهمم کی اشکات رو در اورده ولت میکنم؟
-......(گریه)
+ هیش اروم باش
- میشه میشه بزاری برم؟
+ نه
میخواستم هر طور شده ازش جدا بشم
نمیخواستم دوباره مثل احمق ها به چشم بیام
اون با این حرکاتش من رو بدجوری معتاد خودش میکنه
رسما داشت قلبم رو بدون اینکه خبر داشته باشه از سینم میکشید بیرون
بدنم داغ شده بود من دلیلش رو خوب میدونستم
ایا میتونستم جلوی این اغوش و سینه ی ستبر مقابله کنم ؟
اونم بغل کسی که با تمام وجودم میپرستمش
+ خب جوابم رو ندادی؟
- چیزی نیست حالم یکم بد بود
+ پس یعنی میگی پدرت که اومده بود اینجا هیچ دستی در ناراحت کردن تو نداره؟
- تو از کجا میدونی
+ اینجا خونه ی کیه؟
- تو
+ افرین
دیگه لازم نیست بری و یه گوشه گریه کنی
بجاش میتونی بیای داخل بغل من و بعد گریه کنی(لبخند)
- چرا یکدفعه اینقدر عوض شدی؟
+ فهمیدم که هیچی مثل بغل کردن کسی که دوسش داری نیست
هیچ چیزی نمی تونه اون ارامشی که توی حرف زدن با معشوقت هست رو بهت بده
مخصوصا اگر اون فرد کیم ا/ت باشه
(همه ی اینارو با لبخند گفت)
- پس یعنی تو داری
+ اره
دارم بهت اعتراف میکنم
اعتراف میکنم که از همون موقع که برگشتی کره کل فکر و ذکر من رو مال خودت کردی
باعث شدی بخاطرت تا سر حد مرگ یکی رو بزنم
باور کن من برای داشتنت حتی شده از روی جنازه ی میلیون ها ادم رد میشم
- (ذوق کردن شدید یا همون اکلیلی شدن)
+ همین لبخندت از هزار تا الماس درخشنده تر و زیبا تره
- (سرخ شده از خجالت)
جونگ کوک
نمیتونستم مقاومت کنم
اون لبای کوچولو و خوردنیش وقتی که خجالت میکشید اونقدر خوردنی میشد که ادم رو از خود بی خود میکرد
دستم رو بردم سمت صورتش که با صدای چیزی یا کسی برگشتم و پشت سرم رو نگاه کردم
$ اوقققققققققق
+ اهم چیزه تو اینجا چیکار میکنی
$ این اسهال بازی ها چیه
نه جدی جوابم رو بده
+-🫥
$ اون وست بی صاحابت رو بده من برم که شما هم به چندش بازی هاتون برسید
راستی مواظب باشید کارتون به دوقولو نرسه
- خیلی بیشعوری
$ منم دوست دارم عسیسم
+ ئه چیزه من کار دارم باید برم فعلا
- ولی ......
ای خاک تو سرت الان وقت اومدن بود
$ خودت گفتی بهم که بیام
- ایششششششش
$ به قرآن مردم مواد میزنن
- اگرم میزنن حتما به خاطر تو میزنن
پارت سی و شش
ا/ت
بعد از زدن اون حرف ها سریع رفتم سمت حیاط پشتی تا زمانی که اونا برن
داخل چمن ها نشسته بودم و قطرات اشکی که ناخواسته و بدون دلیل از چشم هام میومد رو زود زود پاک میکردم
که یکدفعه دستی رو روی شونم احساس کردم
وقتی برگشتم با جونگ کوک نگرانی که نفس نفس میزد مواجه شدم
+ اینجا بودی
۳ ساعته دارم دنبالت میگردم
- ......
خواستم بدون توجه بهش از کنارش رد بشم که دستم کشیده شد و داخل اغوش گرم و نرمش پرت شدم
+ فکر کردی تا زمانی که نفهمم کی اشکات رو در اورده ولت میکنم؟
-......(گریه)
+ هیش اروم باش
- میشه میشه بزاری برم؟
+ نه
میخواستم هر طور شده ازش جدا بشم
نمیخواستم دوباره مثل احمق ها به چشم بیام
اون با این حرکاتش من رو بدجوری معتاد خودش میکنه
رسما داشت قلبم رو بدون اینکه خبر داشته باشه از سینم میکشید بیرون
بدنم داغ شده بود من دلیلش رو خوب میدونستم
ایا میتونستم جلوی این اغوش و سینه ی ستبر مقابله کنم ؟
اونم بغل کسی که با تمام وجودم میپرستمش
+ خب جوابم رو ندادی؟
- چیزی نیست حالم یکم بد بود
+ پس یعنی میگی پدرت که اومده بود اینجا هیچ دستی در ناراحت کردن تو نداره؟
- تو از کجا میدونی
+ اینجا خونه ی کیه؟
- تو
+ افرین
دیگه لازم نیست بری و یه گوشه گریه کنی
بجاش میتونی بیای داخل بغل من و بعد گریه کنی(لبخند)
- چرا یکدفعه اینقدر عوض شدی؟
+ فهمیدم که هیچی مثل بغل کردن کسی که دوسش داری نیست
هیچ چیزی نمی تونه اون ارامشی که توی حرف زدن با معشوقت هست رو بهت بده
مخصوصا اگر اون فرد کیم ا/ت باشه
(همه ی اینارو با لبخند گفت)
- پس یعنی تو داری
+ اره
دارم بهت اعتراف میکنم
اعتراف میکنم که از همون موقع که برگشتی کره کل فکر و ذکر من رو مال خودت کردی
باعث شدی بخاطرت تا سر حد مرگ یکی رو بزنم
باور کن من برای داشتنت حتی شده از روی جنازه ی میلیون ها ادم رد میشم
- (ذوق کردن شدید یا همون اکلیلی شدن)
+ همین لبخندت از هزار تا الماس درخشنده تر و زیبا تره
- (سرخ شده از خجالت)
جونگ کوک
نمیتونستم مقاومت کنم
اون لبای کوچولو و خوردنیش وقتی که خجالت میکشید اونقدر خوردنی میشد که ادم رو از خود بی خود میکرد
دستم رو بردم سمت صورتش که با صدای چیزی یا کسی برگشتم و پشت سرم رو نگاه کردم
$ اوقققققققققق
+ اهم چیزه تو اینجا چیکار میکنی
$ این اسهال بازی ها چیه
نه جدی جوابم رو بده
+-🫥
$ اون وست بی صاحابت رو بده من برم که شما هم به چندش بازی هاتون برسید
راستی مواظب باشید کارتون به دوقولو نرسه
- خیلی بیشعوری
$ منم دوست دارم عسیسم
+ ئه چیزه من کار دارم باید برم فعلا
- ولی ......
ای خاک تو سرت الان وقت اومدن بود
$ خودت گفتی بهم که بیام
- ایششششششش
$ به قرآن مردم مواد میزنن
- اگرم میزنن حتما به خاطر تو میزنن
۴۷۰
۰۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.