«پارت ۱»
«پارت ۱»
ات: هدفون رو گذاشتم رو گوشام و آهنگ رو پلی کردم و به سمت جنگل راه افتادم نیم ساعتی بود که از اون خونه لعنتی رفتم بیرون داشتم همینجوری راه میرفتم که بابام بهم زنگ زد:
پ.ات: س...سلام سریع بیا خونه
ات: بابا چیزی شده
پ.ات: فقط...فقط بیا خونه
ات: باشه تا ده دقیقه دیگه میرسم خونه
پ.ات: باش زود تر بیا
ات: بدو بدو رفتم خونه رسیدم دیدم که دوتا ماشین سیاه دم در وایساده رفتم داخل خونه که صدای شکستن چیزی اومد رفتم ببینم چه خبره دیدم که یه مرد که بهش میخور چهل سالش باشه تفنگش رو روی پیشونی بابام نشونه گرفته سریع رفتم جلو و التماسش کردم:
ات: هق...خواهش میکنم....هش با پدرم کاری....هق....کاری نداشته باش....هق
پ.ج: پس میخوای از بابات دفاع کنی ها
ات: چ...چی
پ.ج: پدرت قمار کرد و باخت حالا هم که میگه پول نداره اگه تو با ما بیای نه اینکه بابات رو میبخشم صد میلیار بهش میدم
پ.ات: آره برای خودتون به هر حال فقط خونرو پر کرده
ات: ا...اما بابا
پ.ات: حرف نزن برو لباسات رو جمع کن و باهاشون برو
ات: دیگه نمیتونستم تحمل کنم رفتم بالا و لباسام رو برداشتم و رفتم پایین یه پسر جوون پایین منتظر بود اما اون مرده کجا رفته به هر حال باهاش رفتم نشستم تو ماشین بدون اینکه هیچ حرفی بزنم فقط به بیرون نگاه میکردم که با شنیدن صداش به خودم لرزیدم
جیمین: خب کوچولو بیا اینجا
به پاهاش اشاره کرد
ات: عمرا
خواستم چیزی بگم که منو بلند کرد و گذاشت روی پاهاش....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ☆♡☆ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اینم از پارت اول🙂🫀
امیدوارم که خوشتون بیاد❤
شرط🥲
۱۰ تا لایک🙂
۵ کامنت🙂
ات: هدفون رو گذاشتم رو گوشام و آهنگ رو پلی کردم و به سمت جنگل راه افتادم نیم ساعتی بود که از اون خونه لعنتی رفتم بیرون داشتم همینجوری راه میرفتم که بابام بهم زنگ زد:
پ.ات: س...سلام سریع بیا خونه
ات: بابا چیزی شده
پ.ات: فقط...فقط بیا خونه
ات: باشه تا ده دقیقه دیگه میرسم خونه
پ.ات: باش زود تر بیا
ات: بدو بدو رفتم خونه رسیدم دیدم که دوتا ماشین سیاه دم در وایساده رفتم داخل خونه که صدای شکستن چیزی اومد رفتم ببینم چه خبره دیدم که یه مرد که بهش میخور چهل سالش باشه تفنگش رو روی پیشونی بابام نشونه گرفته سریع رفتم جلو و التماسش کردم:
ات: هق...خواهش میکنم....هش با پدرم کاری....هق....کاری نداشته باش....هق
پ.ج: پس میخوای از بابات دفاع کنی ها
ات: چ...چی
پ.ج: پدرت قمار کرد و باخت حالا هم که میگه پول نداره اگه تو با ما بیای نه اینکه بابات رو میبخشم صد میلیار بهش میدم
پ.ات: آره برای خودتون به هر حال فقط خونرو پر کرده
ات: ا...اما بابا
پ.ات: حرف نزن برو لباسات رو جمع کن و باهاشون برو
ات: دیگه نمیتونستم تحمل کنم رفتم بالا و لباسام رو برداشتم و رفتم پایین یه پسر جوون پایین منتظر بود اما اون مرده کجا رفته به هر حال باهاش رفتم نشستم تو ماشین بدون اینکه هیچ حرفی بزنم فقط به بیرون نگاه میکردم که با شنیدن صداش به خودم لرزیدم
جیمین: خب کوچولو بیا اینجا
به پاهاش اشاره کرد
ات: عمرا
خواستم چیزی بگم که منو بلند کرد و گذاشت روی پاهاش....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ☆♡☆ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اینم از پارت اول🙂🫀
امیدوارم که خوشتون بیاد❤
شرط🥲
۱۰ تا لایک🙂
۵ کامنت🙂
۱۷.۷k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.