My doll girl
My doll girl
Part14
ات شاهد تمام این صحنه ها بود
قلبش طاقت نیاورد
و محکم به سمت اونا قدم برداشت
نیلا رو بلند کرد و پرت کرد روی زمین
پدر کوک بلند شد و به ات نگاه کرد
کوک از حرکت ات تعجب کرده بود و سر جاش خشک شده بود
نیلا: ایییی ( گریه مصنوعی) دردم اومد...اخخخ...هق...هق...فکر کنم پام شکست...هق..ایییی
ات: شرمنده خانوم محترم ولی شما جایه من نشستی..
با حرص روی پاهای کوک نشست و دستشو دور گردنش حلقه کرد و محکم لبای کوک رو بوسید
کوک هم نامردی نکرد و با هم جلوی اونا یه کیس فرانسوی رفتن
صورت نیلا از شدت عصبانیت تغیر رنگ داده بود و قرمز شده بود و با خشم به اونا نگاه میکرد
پدر کوک نتوستم تحمل کنه و داد زد
پدر کوک: تمومش کنیدددددد
دختره بی چشم و رو به چه حقی بخ پسر من دست میزنی هاا( همه حرفا با داده)
کوک: از کی تا حالا وقتی زنم بخوای سر جاش بشینه باید از تو اجازه بگیره؟
نیلا: زنت؟ تو...تو...ازدواج کردیی؟
کوک: مشکلی داره؟
پدر کوک: پسره عوضی تو به چه...
حرفش با حرف ات نصفه موند
ات: حق ندارین به همسرم بی احترامی کنید جناب لطفا حد خودتونو بدونید...
کوک: فرِد...مایکل؟ اینارو بندازید بیرون
.......
پدر کوک : بدون پشیمون میشی!
دیگه رنگ مند تو زندگیت نمیبینی
کوک: واقعاااا؟ خیلی خوشحال شدم ممنونم
حالا به سلامت
نیلا: کوک تو نمیتونی....نه ما دوا برای هم ساخته شدیم اون دختر یه هرزست من دوست دارم کوک
کوک: اسمم جونگ کوکه و دفعه اول و آخرت باشه که لقبلتو رو زنم میزاری یه بار دیگه همچین حرفی رو از دهنت بشنوم قول نمیدم زنده بمونی...
بیروننننن(داد خیلی بلند)
Part14
ات شاهد تمام این صحنه ها بود
قلبش طاقت نیاورد
و محکم به سمت اونا قدم برداشت
نیلا رو بلند کرد و پرت کرد روی زمین
پدر کوک بلند شد و به ات نگاه کرد
کوک از حرکت ات تعجب کرده بود و سر جاش خشک شده بود
نیلا: ایییی ( گریه مصنوعی) دردم اومد...اخخخ...هق...هق...فکر کنم پام شکست...هق..ایییی
ات: شرمنده خانوم محترم ولی شما جایه من نشستی..
با حرص روی پاهای کوک نشست و دستشو دور گردنش حلقه کرد و محکم لبای کوک رو بوسید
کوک هم نامردی نکرد و با هم جلوی اونا یه کیس فرانسوی رفتن
صورت نیلا از شدت عصبانیت تغیر رنگ داده بود و قرمز شده بود و با خشم به اونا نگاه میکرد
پدر کوک نتوستم تحمل کنه و داد زد
پدر کوک: تمومش کنیدددددد
دختره بی چشم و رو به چه حقی بخ پسر من دست میزنی هاا( همه حرفا با داده)
کوک: از کی تا حالا وقتی زنم بخوای سر جاش بشینه باید از تو اجازه بگیره؟
نیلا: زنت؟ تو...تو...ازدواج کردیی؟
کوک: مشکلی داره؟
پدر کوک: پسره عوضی تو به چه...
حرفش با حرف ات نصفه موند
ات: حق ندارین به همسرم بی احترامی کنید جناب لطفا حد خودتونو بدونید...
کوک: فرِد...مایکل؟ اینارو بندازید بیرون
.......
پدر کوک : بدون پشیمون میشی!
دیگه رنگ مند تو زندگیت نمیبینی
کوک: واقعاااا؟ خیلی خوشحال شدم ممنونم
حالا به سلامت
نیلا: کوک تو نمیتونی....نه ما دوا برای هم ساخته شدیم اون دختر یه هرزست من دوست دارم کوک
کوک: اسمم جونگ کوکه و دفعه اول و آخرت باشه که لقبلتو رو زنم میزاری یه بار دیگه همچین حرفی رو از دهنت بشنوم قول نمیدم زنده بمونی...
بیروننننن(داد خیلی بلند)
- ۵.۳k
- ۲۹ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط