چند پارتی
چند پارتی
پارت۳
بیزینس
نایون دایونگ رو برداشت و از اتاق امد بیرون و همون لحظه تهیونگ از اتاق خودشون بیرون اند، و سلامی به نایون کرد که جوابشو نداد.
از زبان تهیونگ
وا ینی چش شده؟
تهیونگ:نایون عشقم چیزی شده که از دیشب جوابمو نمیدی و پسم میزنی؟
نایون:خودتون بهتر میدونید آقای کیم،کسی که ادعا داره خانوادش براس مهم تر لز هر چیزیه(عصبانیت)
تهیونگ:عشقم انا من کاری نکردم.
نایون:کاری نکردی!واقعا پروریی تهیونگ خجالت نمیکشی از خودت دیشب تولد دخترت بود اصلا یادت بود ؟(داد)
چی دیروز تولد دایونگ بود . اما من چرا یادم نبود اه خدا انقدر کار ریخته بود سرم که تولد دختر کوچولوم رو یادم رفت.
تهیونگ:عشقم من اون ۳ روزی که رفتم پاریس و برگشتم کلی کار توی شرکت ریخته بود سرم بلخره بیزینس همینه واقعا متاسفم. اصن بعد از صبحونه همگی باهم تا شب میریم بیرون خوبه(لبخند استرسی)
نایون:تهیونگ تو داری چیکار میکنی ها ؟ داری چیکار میکنی که کارت تمومی نداره ؟نکنه یکی دیگه رو پیدا کردی!اها حتما دختر خالت که دو هفته ی پیش از لندن آمده زیر کوشت خونده اره! تو کسی بودی که تولد تک دخترت رو یادت بره ! نه این امکان نداره تو حتما داری یکاری میکنی.(داد)
دیگه عصبی شدم اون داشت بهم میگفت که دارم بهش با یونا خیانت میکنم.
تهیونگ:حرفی که از دهنت در میاد رو اول برسی کن بعد حرف بزن. احق(داد)
نایون:اها ناراحت شدید که به عشقتون بی احترامی کردم، من واقعا معذرت میخوام آقای کیم آخه چون نمیدونستم قبل از من از اون خانوم خوشتون میومد بخاطر همین.(داد)
چی اون از کجا فهمیده بود من از قبل نایون از یونا خوشم میومد. درسته دوسش داشتم ینی هنوزم دارم ولی الان من ی زندگی جدید دارم .
نایون:چیشد تعجب کردی اره؟! مامانت بهم گفت ، گفتش یونا برگشته و وقتی من دیدمش گفت تو کی و وقتی گفتم زن توعم همه چیز رو بهم گفت، از کی تاحالا ها تهیونگ از کی ، از کی دوسش داشتی ها؟ هنوزم دوسش داری ؟مامانت گفتش خیلی شبیه یونا هستم، نکنه بخاطر اینکه تورو یاد عشقت میندازیم باهم ازدواج کردی اره؟(گریه)
نه نه نه اون نباید میفهمید. اون اصن یونا رو چطور دید اه خدای من چیکار کنم.
تهیونگ:نایون ببین من یونا دوسش داشتم ینی الانم دارم کلی آلام من دیکه وارد ی زندگی حدید شدم و...
نایون:وقتی اسم دایونگ رو گفتم بهم گفتش که اون میخواسته اسم تو و دخترش رو که اگه روزی ازدواج کردید بزاره و اون اسم انتخاب یونا بوده .(داد و گریه)
لایک کن و کامنت بزار🤍🌕
پارت۳
بیزینس
نایون دایونگ رو برداشت و از اتاق امد بیرون و همون لحظه تهیونگ از اتاق خودشون بیرون اند، و سلامی به نایون کرد که جوابشو نداد.
از زبان تهیونگ
وا ینی چش شده؟
تهیونگ:نایون عشقم چیزی شده که از دیشب جوابمو نمیدی و پسم میزنی؟
نایون:خودتون بهتر میدونید آقای کیم،کسی که ادعا داره خانوادش براس مهم تر لز هر چیزیه(عصبانیت)
تهیونگ:عشقم انا من کاری نکردم.
نایون:کاری نکردی!واقعا پروریی تهیونگ خجالت نمیکشی از خودت دیشب تولد دخترت بود اصلا یادت بود ؟(داد)
چی دیروز تولد دایونگ بود . اما من چرا یادم نبود اه خدا انقدر کار ریخته بود سرم که تولد دختر کوچولوم رو یادم رفت.
تهیونگ:عشقم من اون ۳ روزی که رفتم پاریس و برگشتم کلی کار توی شرکت ریخته بود سرم بلخره بیزینس همینه واقعا متاسفم. اصن بعد از صبحونه همگی باهم تا شب میریم بیرون خوبه(لبخند استرسی)
نایون:تهیونگ تو داری چیکار میکنی ها ؟ داری چیکار میکنی که کارت تمومی نداره ؟نکنه یکی دیگه رو پیدا کردی!اها حتما دختر خالت که دو هفته ی پیش از لندن آمده زیر کوشت خونده اره! تو کسی بودی که تولد تک دخترت رو یادت بره ! نه این امکان نداره تو حتما داری یکاری میکنی.(داد)
دیگه عصبی شدم اون داشت بهم میگفت که دارم بهش با یونا خیانت میکنم.
تهیونگ:حرفی که از دهنت در میاد رو اول برسی کن بعد حرف بزن. احق(داد)
نایون:اها ناراحت شدید که به عشقتون بی احترامی کردم، من واقعا معذرت میخوام آقای کیم آخه چون نمیدونستم قبل از من از اون خانوم خوشتون میومد بخاطر همین.(داد)
چی اون از کجا فهمیده بود من از قبل نایون از یونا خوشم میومد. درسته دوسش داشتم ینی هنوزم دارم ولی الان من ی زندگی جدید دارم .
نایون:چیشد تعجب کردی اره؟! مامانت بهم گفت ، گفتش یونا برگشته و وقتی من دیدمش گفت تو کی و وقتی گفتم زن توعم همه چیز رو بهم گفت، از کی تاحالا ها تهیونگ از کی ، از کی دوسش داشتی ها؟ هنوزم دوسش داری ؟مامانت گفتش خیلی شبیه یونا هستم، نکنه بخاطر اینکه تورو یاد عشقت میندازیم باهم ازدواج کردی اره؟(گریه)
نه نه نه اون نباید میفهمید. اون اصن یونا رو چطور دید اه خدای من چیکار کنم.
تهیونگ:نایون ببین من یونا دوسش داشتم ینی الانم دارم کلی آلام من دیکه وارد ی زندگی حدید شدم و...
نایون:وقتی اسم دایونگ رو گفتم بهم گفتش که اون میخواسته اسم تو و دخترش رو که اگه روزی ازدواج کردید بزاره و اون اسم انتخاب یونا بوده .(داد و گریه)
لایک کن و کامنت بزار🤍🌕
۹.۳k
۲۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.