♡پارت2♡
♡پارت2♡
جیمین ویو: شبو تو ماشین گذروندم بدنم درد میکرد میخواستم برم خونه یادم اومد چیکار با میا کردم واقعا چطور دلم اومد این کارو باهاش بکنم؟!
واقعا از خودم بدم میاددد من... من... چرا باید اون دخترو انقدر اذیت میکردم؟«بعض» من واقعا میا رو دوست دارم ولی من فقط کنترلمو از دست دادم همین...
میا: چند روزه که تو فکر بودم که با یونجی گردنبند ست بندازم پس براهمین رفتم یک گردنبد ست کیوت خریدم مطمئن بودم که خوشش میاد
میا: زنگو زدم...
یونجی: کیه؟!
میا: اقا گرگس باز کنه دیگه
یونجی: عرر اومدم سلاممم پاتریککک
میا: چطوری باب؟
یونجی: خوبم تو چی؟!
میا: تو فک کن من بد باشم میشه؟!«خنده»
رفتیم تو گردنبندو بهش دادم خیلی خر ذوق شد
با یونجی کلی فیلم دیدمو مثه همیشه با اسکل بازی هایی که کردیم خیلی بهم خوش گذشت
جیمین ویو:
خیلی برام سخت بود که بخوام غرورمو کنار بزارمو بخوام با میا اشتی کنم ولی قلبم واقعا به درد اومده بود چطوری ها چطوری تونستم بزنمشش؟؟ تصمیم گرفتم برم خونه:
رفتم خونه ولی میا نبود منتظرش موندم تا بیاد
میا: هییی پرام کی ساعت 1شدد؟؟؟
یونجی: خب حالا شبو اینجا بخواب توکه گفتی جیمین نمیاد
میا: من یه چیز بگم یعنی نباید برم خونم ها؟
یونجی: خبب پاتریک منم تنهام دیگه
میا: ضرر اضافه نزن لطفا توکه هرشب با رلت بیرونی الانم برو بگو اون بیاد من دیگه واقعا باید برم
یونجی: باش بایی
میا: بای
سوار ماشین شدمو به سمت خونه حرکت کردم تقریبا ساعت دو شده بود حدس میزدم جیمین خونه نباشه
جیمین: ساعت دو شدهه پس این دختر کجاسسس؟؟«عصبانی»
میا: کلیدو انداختم و رفتم خونه که دیدم....
حمایت 🥺؟!
جیمین ویو: شبو تو ماشین گذروندم بدنم درد میکرد میخواستم برم خونه یادم اومد چیکار با میا کردم واقعا چطور دلم اومد این کارو باهاش بکنم؟!
واقعا از خودم بدم میاددد من... من... چرا باید اون دخترو انقدر اذیت میکردم؟«بعض» من واقعا میا رو دوست دارم ولی من فقط کنترلمو از دست دادم همین...
میا: چند روزه که تو فکر بودم که با یونجی گردنبند ست بندازم پس براهمین رفتم یک گردنبد ست کیوت خریدم مطمئن بودم که خوشش میاد
میا: زنگو زدم...
یونجی: کیه؟!
میا: اقا گرگس باز کنه دیگه
یونجی: عرر اومدم سلاممم پاتریککک
میا: چطوری باب؟
یونجی: خوبم تو چی؟!
میا: تو فک کن من بد باشم میشه؟!«خنده»
رفتیم تو گردنبندو بهش دادم خیلی خر ذوق شد
با یونجی کلی فیلم دیدمو مثه همیشه با اسکل بازی هایی که کردیم خیلی بهم خوش گذشت
جیمین ویو:
خیلی برام سخت بود که بخوام غرورمو کنار بزارمو بخوام با میا اشتی کنم ولی قلبم واقعا به درد اومده بود چطوری ها چطوری تونستم بزنمشش؟؟ تصمیم گرفتم برم خونه:
رفتم خونه ولی میا نبود منتظرش موندم تا بیاد
میا: هییی پرام کی ساعت 1شدد؟؟؟
یونجی: خب حالا شبو اینجا بخواب توکه گفتی جیمین نمیاد
میا: من یه چیز بگم یعنی نباید برم خونم ها؟
یونجی: خبب پاتریک منم تنهام دیگه
میا: ضرر اضافه نزن لطفا توکه هرشب با رلت بیرونی الانم برو بگو اون بیاد من دیگه واقعا باید برم
یونجی: باش بایی
میا: بای
سوار ماشین شدمو به سمت خونه حرکت کردم تقریبا ساعت دو شده بود حدس میزدم جیمین خونه نباشه
جیمین: ساعت دو شدهه پس این دختر کجاسسس؟؟«عصبانی»
میا: کلیدو انداختم و رفتم خونه که دیدم....
حمایت 🥺؟!
۲۷.۰k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.