فیک بی تی اس پارت 7
پرستار: اهای اقایون اینجا بیمارستانه نه پارتی! لطفا اتاق رو ترک کنید به جز یکی دو نفر از شما
کوک: سلام خانم پرستار ببخشید من همسر این دختر هستم می خواستم ببینم که حالش خوبه؟ خوب میشه؟
پرستار: خوب شدنش که بله امکان داره ولی واقعا شانس اوردش که مار زهرش رو خالی نکرده تو دستش.
تهیونگ و بقیه ی اعضا: هوه خدارو شکر
پرستار: بله واقعا خدارو شکر، خب منتظر چی هستید گفتم فقط یکی دو نفر از شما می تونن توی اتاق باشن
تهیونگ: من پیشش می مونم
کوک: منم پیشش هستم
پرستار: پس بقیه ی اقایون لطفا اتاق رو ترک کنن
*اعضا از اتاق رفتن بیرون و باهم دیگه پچ پچ می کردن.*
جیمین: به نظرتون کی مرخص میشه که یه پارتی بگیریم؟ بعد از این همه ماجرا؟
نامجون: فعلا که از پارتی خبری نیست ولی فک کنم ا/ت زود مرخص بشه چون همون طور که پرستار گفت مار زهرش رو تو دستش خالی نکرده و احتمال خوب شدنش هم صد درصده.
جیهوپ: پس چرا بیهوش شد وقتی زهرشو تو دستش خالی نکرده؟
شوگا: کی بهت گفت که بیهوش شد؟
جیهوپ: خود تهیونگ، حتما دیده که بیهوش شده دیگه چون اخرین کسی که پیش ا/ت بوده تیهونگ بوده.
شوگا: باید از یه پرستار بپرسیم که چجوریه که این جوری شده
جین: راستی نامجون مگه خواهرت حالش بد نبود؟
نامجون: چرا ولی پرستار ها گفتن که چیز نگران کننده ای نیست.
جیمین: چی شد که اینجوری شد؟
نامجون: پرستار ها گفتن که تو بدنش زهر اومده ولی خیلی کم
جیمین: به نظرت که با خواهرت این کارو کرده؟
نامجون: فک کنم دوست پسرش چون چند وقتیه که باهاش بهم زده اونم حتما خواسته تلافی کنه.
*در اتاق بیمارستان*
از زبون کوک:
کمکم دیدم که ا/ت چشماش رو باز کرد، با خوشحالی رفتم کنار تختش و بهش گفتم: ا/ت حالت خوبه؟ مشکلی نداری؟ الو، الو صدامو داری؟(اخری برای اسکل کردن ا/ت بود😁)
تهیونگ: ا/ت خوبی؟ وای خیلی نگرانت شدم
ا/ت: آ.....آره.....خ....خوب......بم(خب بدبخت حالش زیاد خوب نیست اینجوری حرف می زنه)
کوک: چیزی نمی خوای؟
*در همین لحظه کوک با صدای بلند پرستار همرو صدا کرد*
تهیونگ: هیسسسسس بابا اینجا بیمارستانه نه خونه! تو خونه هر چقدر دوست داری داد بزن ولی اینجا نزن جون مادرت
ا/ت: اای کوک چه خبرته؟
کوک: حالا من پرستارو بلند صدا زدم همتون غر بزنید.
♡لایک و کامنت فراموش نشه♡
(دیگه مدرسه نمیرم)
کوک: سلام خانم پرستار ببخشید من همسر این دختر هستم می خواستم ببینم که حالش خوبه؟ خوب میشه؟
پرستار: خوب شدنش که بله امکان داره ولی واقعا شانس اوردش که مار زهرش رو خالی نکرده تو دستش.
تهیونگ و بقیه ی اعضا: هوه خدارو شکر
پرستار: بله واقعا خدارو شکر، خب منتظر چی هستید گفتم فقط یکی دو نفر از شما می تونن توی اتاق باشن
تهیونگ: من پیشش می مونم
کوک: منم پیشش هستم
پرستار: پس بقیه ی اقایون لطفا اتاق رو ترک کنن
*اعضا از اتاق رفتن بیرون و باهم دیگه پچ پچ می کردن.*
جیمین: به نظرتون کی مرخص میشه که یه پارتی بگیریم؟ بعد از این همه ماجرا؟
نامجون: فعلا که از پارتی خبری نیست ولی فک کنم ا/ت زود مرخص بشه چون همون طور که پرستار گفت مار زهرش رو تو دستش خالی نکرده و احتمال خوب شدنش هم صد درصده.
جیهوپ: پس چرا بیهوش شد وقتی زهرشو تو دستش خالی نکرده؟
شوگا: کی بهت گفت که بیهوش شد؟
جیهوپ: خود تهیونگ، حتما دیده که بیهوش شده دیگه چون اخرین کسی که پیش ا/ت بوده تیهونگ بوده.
شوگا: باید از یه پرستار بپرسیم که چجوریه که این جوری شده
جین: راستی نامجون مگه خواهرت حالش بد نبود؟
نامجون: چرا ولی پرستار ها گفتن که چیز نگران کننده ای نیست.
جیمین: چی شد که اینجوری شد؟
نامجون: پرستار ها گفتن که تو بدنش زهر اومده ولی خیلی کم
جیمین: به نظرت که با خواهرت این کارو کرده؟
نامجون: فک کنم دوست پسرش چون چند وقتیه که باهاش بهم زده اونم حتما خواسته تلافی کنه.
*در اتاق بیمارستان*
از زبون کوک:
کمکم دیدم که ا/ت چشماش رو باز کرد، با خوشحالی رفتم کنار تختش و بهش گفتم: ا/ت حالت خوبه؟ مشکلی نداری؟ الو، الو صدامو داری؟(اخری برای اسکل کردن ا/ت بود😁)
تهیونگ: ا/ت خوبی؟ وای خیلی نگرانت شدم
ا/ت: آ.....آره.....خ....خوب......بم(خب بدبخت حالش زیاد خوب نیست اینجوری حرف می زنه)
کوک: چیزی نمی خوای؟
*در همین لحظه کوک با صدای بلند پرستار همرو صدا کرد*
تهیونگ: هیسسسسس بابا اینجا بیمارستانه نه خونه! تو خونه هر چقدر دوست داری داد بزن ولی اینجا نزن جون مادرت
ا/ت: اای کوک چه خبرته؟
کوک: حالا من پرستارو بلند صدا زدم همتون غر بزنید.
♡لایک و کامنت فراموش نشه♡
(دیگه مدرسه نمیرم)
۷.۷k
۰۱ خرداد ۱۴۰۲