زندگی سیاه پارت ۸
زندگی سیاه پارت ۸
دیدم داره خمیازه میکشه پس
گفتم:(میخوای بخوابیم؟)
گفت:(میشه پیشم بخوابی؟)
گفتم:(باشه اگر کاریم نداشته باشی!)
سونگ کانگ
رفتم و و پیشی رو بردم و گذاشتمش روی تختم و خودم رفتم زیر پتو بعد از ۵ دقیقه لبم رو روی لبش گذاشتم که خودش رو کشید عقب و گفت:(چیکار میکنی؟)
چیزی نگفتم و پیشی با گریه
گفت:(نکن دیگه)
اشکاش رو پاک کردم و دستام رو دور کمرش حلقه کردم وقتی که آروم شد ازش
پرسیدم:(چرا نمیزاری حتی من تورو ببوسم؟)
گفت:(من فلجم به درد تو نمیخورم تو برای من زیادی اصلا کلی دخترم میخوان تو ازشون لب بگیری برو با اونا ، من قدر تو رو نمیدونم!)
گفتم:(همچین چیزی نگو من فقط عاشق تو شدم! می شه حالا بهم بدی؟)
چند دقیقه صبر کرد ، انگار داشت فکر میکرد که بهم خیلی آروم
گفت:(باشه، فقط میشه سریع تمومش کنی؟)
گفتم:(باشه خیلی سریع تمومش میکنم)
لبم رو روی لبش گذاشتم بعد تا میخواستم بردارم دیدم که پیشی کلم رو گرفت انگار داشت میگفت لبت رو برندار نمیدونم توی این چند دقیقه چه اتفاقی افتاده بود پس لبم رو برنداشتم که بعد از مدتی کوتاه دیدم خود پیشی لباش رو برداشت و
گفت:(تا حالا تجربش نکرده بودم، خیلی عجیب بود و خوشم اومد ولی)
گفتم:(ولی چی؟)
گفت:(میشه به مامانم یا بابام نگی؟)
گفتم:(باشه پیشی جونم بگیر بخواب فردا برات سوپرایز دارم باشه؟)
گفت:(باشه؟)
فردا صبح ساعت ۱۰:۸دقیقه
خیلی اروم آب پرتقال رو ریختم توی لیوان و گذاشتم روی میز ، عالی بود ۵ مدل غذا و ۷ مدل نوشیدنی وایسا چرا باید ما تایم صبحانه ناهار بخوریم؟ولش کن الان میرم بیدارش میکنم .
کیم یوجونگ
بلند شدم روی تخت لباسم و دامنم رو گذاشته بود و سعی کردم لباسم رو بپوشم کیفم کنار تخت بود پس از کیفم تینتم رو دراوردم و تا امودم بزنم سونگ اومد و
گفت:(وای صبح بخیر! بزار برات تینت بزنم)
برام تینت زد و اشتباهی دستم که تینتی بود مالیدم به لبش سعی کردم دستم رو روی لباش بکشم تا پاک بشه (میدونستم پاک نمیشه فقط میخواستم لباش رو با دستم لمس کنم ) وایی لباش دقیقا مارشمالو بود و تا به خودم بیام دیدم برام تینت زده خیلی صاف زده بود ناگهان بهم
گفت:(راستی بیا بریم ناهار بخوریم!)
گفتم:(دوکبوکی هم داره؟)
گفت:(اره بیا بریم)
من رو روی ویلچر گذاشت و
گفت:(چشمات رو ببند)
چشمام رو بستم و رفتیم سر میز
چشمام رو باز کردم و دیدم تمام غذا هایی که دوست دارم رو برام آماده کرده.
دیدم داره خمیازه میکشه پس
گفتم:(میخوای بخوابیم؟)
گفت:(میشه پیشم بخوابی؟)
گفتم:(باشه اگر کاریم نداشته باشی!)
سونگ کانگ
رفتم و و پیشی رو بردم و گذاشتمش روی تختم و خودم رفتم زیر پتو بعد از ۵ دقیقه لبم رو روی لبش گذاشتم که خودش رو کشید عقب و گفت:(چیکار میکنی؟)
چیزی نگفتم و پیشی با گریه
گفت:(نکن دیگه)
اشکاش رو پاک کردم و دستام رو دور کمرش حلقه کردم وقتی که آروم شد ازش
پرسیدم:(چرا نمیزاری حتی من تورو ببوسم؟)
گفت:(من فلجم به درد تو نمیخورم تو برای من زیادی اصلا کلی دخترم میخوان تو ازشون لب بگیری برو با اونا ، من قدر تو رو نمیدونم!)
گفتم:(همچین چیزی نگو من فقط عاشق تو شدم! می شه حالا بهم بدی؟)
چند دقیقه صبر کرد ، انگار داشت فکر میکرد که بهم خیلی آروم
گفت:(باشه، فقط میشه سریع تمومش کنی؟)
گفتم:(باشه خیلی سریع تمومش میکنم)
لبم رو روی لبش گذاشتم بعد تا میخواستم بردارم دیدم که پیشی کلم رو گرفت انگار داشت میگفت لبت رو برندار نمیدونم توی این چند دقیقه چه اتفاقی افتاده بود پس لبم رو برنداشتم که بعد از مدتی کوتاه دیدم خود پیشی لباش رو برداشت و
گفت:(تا حالا تجربش نکرده بودم، خیلی عجیب بود و خوشم اومد ولی)
گفتم:(ولی چی؟)
گفت:(میشه به مامانم یا بابام نگی؟)
گفتم:(باشه پیشی جونم بگیر بخواب فردا برات سوپرایز دارم باشه؟)
گفت:(باشه؟)
فردا صبح ساعت ۱۰:۸دقیقه
خیلی اروم آب پرتقال رو ریختم توی لیوان و گذاشتم روی میز ، عالی بود ۵ مدل غذا و ۷ مدل نوشیدنی وایسا چرا باید ما تایم صبحانه ناهار بخوریم؟ولش کن الان میرم بیدارش میکنم .
کیم یوجونگ
بلند شدم روی تخت لباسم و دامنم رو گذاشته بود و سعی کردم لباسم رو بپوشم کیفم کنار تخت بود پس از کیفم تینتم رو دراوردم و تا امودم بزنم سونگ اومد و
گفت:(وای صبح بخیر! بزار برات تینت بزنم)
برام تینت زد و اشتباهی دستم که تینتی بود مالیدم به لبش سعی کردم دستم رو روی لباش بکشم تا پاک بشه (میدونستم پاک نمیشه فقط میخواستم لباش رو با دستم لمس کنم ) وایی لباش دقیقا مارشمالو بود و تا به خودم بیام دیدم برام تینت زده خیلی صاف زده بود ناگهان بهم
گفت:(راستی بیا بریم ناهار بخوریم!)
گفتم:(دوکبوکی هم داره؟)
گفت:(اره بیا بریم)
من رو روی ویلچر گذاشت و
گفت:(چشمات رو ببند)
چشمام رو بستم و رفتیم سر میز
چشمام رو باز کردم و دیدم تمام غذا هایی که دوست دارم رو برام آماده کرده.
۳.۱k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.