پارت۳۶ مافیای عشق

نامجون که وفقط گریه میکرد و عذاب میشود و عصبانی میشود و وفقط جیمین حرف میزد و شوگا و مینبوم
جیمین: خوب شوگا این نظر رو برای تو میزارم و من هم روی صندلی می شینم خوب و هر کاری میخوای میتونی انجام بدی
شوگا : نه داداش من میخوام بخوابم
نامجون و مینبوم که تعجب کردن
جیمین: خ..ره . ال.اغ ببین الان ساعت ۹:۵۰ شود بیا بیرون که
شوگا : باشه باشه (خوابالو و بیحال )
مینبوم : نه تروخدا نه شوهرم و ول کنی دیگه تروخدا بچه هامو ازم گرفتین دیگه چی میخوای آزمون(گریه و داد)
جیمین: ساکت شو زنیکی هر..ز..ه فکر کردی من دلم میاد این کارو کنم وفقط وقتی دیدم شوهرت داره این کاره میکنه و خانواده من رو با اون دوستش همدست بود و ادم هارو اذیت میکنه من هم تصمیم گرفتم مثل شوهرت باشم و ببینم ازین کار ها چه لذتی داره و عذاب ها و ناراحتی ها و همه چی که من و مردم تجربه کردن رو باید تاوان بده بفمیدههه( عربده و چند تا اشک ریخت که کسی ندید و پاک کرد)
جیمین روی صندلی نشست که شوگا داشت شکنجه میکنه و من از اون سوال میکنم که همه چی گفت اسم اون یارو کیم سو جین بود که از مافیا ها لقب داره آتیش هندسام نمیدونم که این اسم و گذاشت که اصلا مسخره بود و تفنگ رو گرفتم و به سر مینبوم و نامجون زدم و مردن و رفتم بیرون که ساعت ۱۰ شود و رفتم حموم و دوش گرفتم و لباس هم پوشید و بعد گوشم هم خوابیدم و ساعت ۳ بیدار شودم قبلا به خدمتکار گفتم که وقتی خوابم منو بیدار نکنید و خوبه منو بیدار نکردن رفتم پایین که به گوشیم نگاه کردم که دیدم ات زنگ زد که یادم آمد باید بهش علوم یاد بدم و بهش زنگ زدم
تلفن ......
ات: الو
جیمین: بگو
ات: چرا جوابم ندادی ها
جیمین : ببین ساعت ۴ میای یک ساعت وقت داری بیای به این آدرس بیای

قطع
جیمین رفت پایین که جونگکوک رو دید که رفت پیشش و به خدمت کار گفت که غذا بزاره روی میزه
جیمین: به به چه عجب فردا میومدی چه عجلی بود
جونگکوک: داداش وقت نکردم بیام برای همین دیر کردم خوب
جیمین : خیلی خوب
خدمت کار : ارباب غذا روی میزه
جیمین : باشه تو نمیای
جونگکوک: نه تو برو بخور
جیمین هم رفت و غذا رو خورد و آدرس برای ات هم فرستاد و رفت دید که نامجون نمرده اون هنوز زندس اون توی اتاق شکنجه نبود
جیمین: ای خدا لعنت کنه دارم برات وایستا. ولی مینبوم اون اینجا بود و معلوم بود اون مرد
دیدگاه ها (۳)

پارت ۳۷مافیای عشق

💔💘اخخخخ دلم براش تنگ شده 🥺💝

پارت ۳۵ مافیای عشق

به شوهرم حساسم

پارت ۳۱ات: تو.... خیلی 😡😨جیمین: من چی 😡ات: هیچی.... ترس.... ...

جیمین فیک زندگی پارت ۲۷#

جیمین فیک زندگی پارت ۵۸#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط