پارت

پارت 2


از همون روز که لیسا رو با یک پسر دید از دخترا متنفر شد چون فکر میکرد همشون مثل همن اخه اون فکرشو نمیکرد لیسا اینجوری بهش خیانت کنه .
یه روز توی پارک نشسته بود روی همون صندلی همیشگی لیسا رو دید اول طبیعی رفتار کرد و بهش نگاه نمیکرد یک دفعه بلند شد اروم اروم بهش نزدیک شد
دهنش رو گرفت ، گفت خودت اینجوری دوست داشتی.
لیسا بیهوش بود کیم (اسم نقش اصلی اینجا اسمشو لو دادم ) اون رو با خودش برد خونه ،کیم چشم هاش سرخ بود میترسید اما دنبال انتقام بود ‌.
لیسا وقتی چشم هاشو باز کرد روی تخت بود دهنش رو بسته بود ، میخواست داد بزنه که کیم وارد اتاق شد
کیم فکر های خشنی به ذهنش میرسید .
نشست روی تخت دستشو گذاشت روی پاهای لیسا



ادامه دارد......‌
دیدگاه ها (۲)

پاهاشو لمس کرد لیسا خیلی ترسیده بود داشت یه چیزایی میگفت ولی...

کیم از اتاق امد بیرون وقت شام بود همیشه خودش شام درست میکرده...

مثل یک انسان پاک و بی گناه رو صندلی های مترو نشسته بود مردم...

۳۰۰ تایی شدم

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط