پارت 36
پارت 36
ا/ت ویو
پامو از دستش کشیدم و به راهم ادامه دادم به یکی از نگهبانا اشاره کردم که بره و به اون یارو کمک کنه مکسو بردم داخل و گذاشتمش رو مبل و آجوما رو صدا زدم
ا/ت : آجوما.. آجوما بیا
آجوما : ا/ت دخترم تو خوبی مکس مکس چش شده؟ چی شده دخترم
ا/ت : آجوما نمیدونم مکس بیهوش شده
آجوما داشت گریه میکرد
آجوما : دخترم... من من تو آشپزخونه بودم که یه.. یه صدایی.. صدایی اومد منم.. منم خب
دیگه نزاشتم چیزی بگه و رفتم بغلش کردم
ا/ت : آروم باش آجوما آروم باش میفهمم کار کیه اونوقت زندش نمیزارم دیگه نمیزارم این اتفاق بیوفته الانم آروم باش
ازم جدا شد و گفت :
آجوما : دخترم..مواظب خودت..باش
ا/ت : چشم آجومام
مکس : هی پس من چی
هر دو برگشتیم طرف مکس دیدیم داره نگامون میکنه
ا/ت: مکس تو بیدار شدی؟
مکس : آره
ا/ت: ببینم نکنه از همون اولم بیهوش نبودی؟ منو گول زدی؟
مکس : نه نه بخدا یه چند دقیقه ای هست که بهوش اومدم فکر کنم بخاطر اینه که از صبح تا حالا هیچی نخوردم
ا/ت : چی؟ خب چرا
مکس : آخه اونطوری چاق میشم دیگه هیچ کس منو نمیخواد
بعد هم بلند زد زیر خنده
ا/ت: تو هم دیوونه شدی رفت برو تو اتاقت استراحت کن زود باش
مکس : نمیشه کلی کار دارم
ا/ت : وقتی گفتم برو باید بری
مکس: ولی
ا/ت : رو حرف من حرف میزنی ؟ آجوما میشه بهش کمک کنی بره اتاقش؟
آجوما : البته دخترم
مکس : باشه باشه میرم
بازم زد زیر خنده و رفت
منم رفتم سراغ همون مرده که به نگهبانا گفتم کمکش کنن برده بودنش به اتاق مهمون رفتم داخل زخمشو پانسمان کرده بودن و بیهوش افتاده بود یه گوشه رفتم جلو تر تکونش دادم
ا/ت : هی بلند شو
مرده :....
ا/ت :با تو امم
مرده :.....
یه سیلی زدم تو صورتش که به خودش اومد و گفت :
مرده : نه نه
ا/ت: چی نه
مرده : شما شما کی هستید؟
ا/ت : من باید اینو بپرسم ببین با زبون خوش میگم کی شمارو اجیر کرده تا به عمارت من حمله کنید؟
مرده : هیچ کس
دستی تو موهام کشیدم و گفتم:
ا/ت: ببین دارم عین آدم ازت میپرسم جواب منو بده کی بهتون گفته به عمارت من حمله کنید(داد زد )
مرده : .....
ا/ت : پس نمیگی نه؟
از زبان راوی :
ا/ت اون مرد رو برد به اتاق شکنجه و انقدر آن را زد که مرد به حرف اومد
مرده : بخدا.. بخدا.. تقص... یر من.. من نی.. ست
ا/ت : پس تقصیر کیه عوضی کی بهت گفته این کارو بکنی( داد زد )
ا/ت ویو
پامو از دستش کشیدم و به راهم ادامه دادم به یکی از نگهبانا اشاره کردم که بره و به اون یارو کمک کنه مکسو بردم داخل و گذاشتمش رو مبل و آجوما رو صدا زدم
ا/ت : آجوما.. آجوما بیا
آجوما : ا/ت دخترم تو خوبی مکس مکس چش شده؟ چی شده دخترم
ا/ت : آجوما نمیدونم مکس بیهوش شده
آجوما داشت گریه میکرد
آجوما : دخترم... من من تو آشپزخونه بودم که یه.. یه صدایی.. صدایی اومد منم.. منم خب
دیگه نزاشتم چیزی بگه و رفتم بغلش کردم
ا/ت : آروم باش آجوما آروم باش میفهمم کار کیه اونوقت زندش نمیزارم دیگه نمیزارم این اتفاق بیوفته الانم آروم باش
ازم جدا شد و گفت :
آجوما : دخترم..مواظب خودت..باش
ا/ت : چشم آجومام
مکس : هی پس من چی
هر دو برگشتیم طرف مکس دیدیم داره نگامون میکنه
ا/ت: مکس تو بیدار شدی؟
مکس : آره
ا/ت: ببینم نکنه از همون اولم بیهوش نبودی؟ منو گول زدی؟
مکس : نه نه بخدا یه چند دقیقه ای هست که بهوش اومدم فکر کنم بخاطر اینه که از صبح تا حالا هیچی نخوردم
ا/ت : چی؟ خب چرا
مکس : آخه اونطوری چاق میشم دیگه هیچ کس منو نمیخواد
بعد هم بلند زد زیر خنده
ا/ت: تو هم دیوونه شدی رفت برو تو اتاقت استراحت کن زود باش
مکس : نمیشه کلی کار دارم
ا/ت : وقتی گفتم برو باید بری
مکس: ولی
ا/ت : رو حرف من حرف میزنی ؟ آجوما میشه بهش کمک کنی بره اتاقش؟
آجوما : البته دخترم
مکس : باشه باشه میرم
بازم زد زیر خنده و رفت
منم رفتم سراغ همون مرده که به نگهبانا گفتم کمکش کنن برده بودنش به اتاق مهمون رفتم داخل زخمشو پانسمان کرده بودن و بیهوش افتاده بود یه گوشه رفتم جلو تر تکونش دادم
ا/ت : هی بلند شو
مرده :....
ا/ت :با تو امم
مرده :.....
یه سیلی زدم تو صورتش که به خودش اومد و گفت :
مرده : نه نه
ا/ت: چی نه
مرده : شما شما کی هستید؟
ا/ت : من باید اینو بپرسم ببین با زبون خوش میگم کی شمارو اجیر کرده تا به عمارت من حمله کنید؟
مرده : هیچ کس
دستی تو موهام کشیدم و گفتم:
ا/ت: ببین دارم عین آدم ازت میپرسم جواب منو بده کی بهتون گفته به عمارت من حمله کنید(داد زد )
مرده : .....
ا/ت : پس نمیگی نه؟
از زبان راوی :
ا/ت اون مرد رو برد به اتاق شکنجه و انقدر آن را زد که مرد به حرف اومد
مرده : بخدا.. بخدا.. تقص... یر من.. من نی.. ست
ا/ت : پس تقصیر کیه عوضی کی بهت گفته این کارو بکنی( داد زد )
۷۳.۵k
۰۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.