ویو ا.ت
ویو ا.ت
سلام من جانگ ا.تم پدر من مافیاست همونطور که پدرش و پدر پدرش و... بودن و انگار قراره این روند ادامه پیداکنه ولی چون من برادری ندارم فکر کنم میخوان با خاندان جئون اشتی کنن و همینطور همکاری من هیچ وقت از اون خانواده خوشم نیومده مخصوصا از پسرشون همه میگن اون سرد و خشن و همینطور زشته من تاحالا ندیدمش و به دیدنش هم علاقه ای ندارم
تا اینکه پدر اومد خونه و با حرفی که زد شکه شدم
ویو نویسنده
(جانگ رسید به عمارت خودش)
جانگ:همتون بیاین اوی هال(داد زد که بشنون)
خانم جانگ:چیشده
جانگ:زیاد کشش نمیدم امروز با جئون اشتی کردیم و قراره همکاری کنیم ولی
خانم جانگ:ولی چی
جانگ:تنها همکاری کافی نیست پس تصمیم گرفتیم یه وصلت بین دو خاندان راه بندازیم
ناهیون:یعنی چی بابا
جانگ:یعنی باید با پسر خاندان جئون ازدواج کنی
ناهیون:من با اون هیولا ازدواج نمیکنم
جانگ عصبانی شد و یه سیلی به ناهیون زد
جانگ:بعد از اون ابروی ریزی که راه انداختی از خداتم باشه با تنها پسر خاندان جئون ازدواج کنی
(از زبان نویسنده)
ناهیون قبلا با چند نفر رابطه داشته و هر*زهست ولی اینو فقط خاندان کیم و جانگ میدونن
....
ویو جونگکوک
کوک:واقعا کع بخاطر صلح اینا باید با اون دختره ایکبیری ازدواج کنم
تهیونگ:حالا کی هست
کوک:نمیدونم اسمش ناهیونه تاحالا ندیدمش
تهیونگ:چی ناهیون اون یه هرزهست
کوک:هرزه؟ همین کم بود ،عمرا با یه هرزه ازدواج کنم با این حال این ازدواج فقط واسه صلحه ولی بازم نمیتونم غرورم رو زیر پا بزارم و بایه هرزه ازدواج کنم
تهیونگ:یه فکری دارم
کوک:چی( کنجکاو نشست روی مبل رو به روی تهیونگ)
تهیونگ:خاندان جانگ دوتا دختر داره ناهیون اولیه که هرز.هست ولی یه دختر دیگه هم دارن که کوچیک تره هم خوشگل هم باهوش تازه دانشگاهشو تموم کرده و طراحه و نگران نباش هر.زه هم نیس
کوک:راجبش با پدرم حرف میزنم ولی بازم علاقه ای بهش ندارم ، شایدم واسه خوشگذرونی خوب باشه(نیشخند معنی دار)
☆☆☆☆☆☆
پرش زمانی به شبی که رفتن خونه جانگ
(لطفا حمایت کنید)
سلام من جانگ ا.تم پدر من مافیاست همونطور که پدرش و پدر پدرش و... بودن و انگار قراره این روند ادامه پیداکنه ولی چون من برادری ندارم فکر کنم میخوان با خاندان جئون اشتی کنن و همینطور همکاری من هیچ وقت از اون خانواده خوشم نیومده مخصوصا از پسرشون همه میگن اون سرد و خشن و همینطور زشته من تاحالا ندیدمش و به دیدنش هم علاقه ای ندارم
تا اینکه پدر اومد خونه و با حرفی که زد شکه شدم
ویو نویسنده
(جانگ رسید به عمارت خودش)
جانگ:همتون بیاین اوی هال(داد زد که بشنون)
خانم جانگ:چیشده
جانگ:زیاد کشش نمیدم امروز با جئون اشتی کردیم و قراره همکاری کنیم ولی
خانم جانگ:ولی چی
جانگ:تنها همکاری کافی نیست پس تصمیم گرفتیم یه وصلت بین دو خاندان راه بندازیم
ناهیون:یعنی چی بابا
جانگ:یعنی باید با پسر خاندان جئون ازدواج کنی
ناهیون:من با اون هیولا ازدواج نمیکنم
جانگ عصبانی شد و یه سیلی به ناهیون زد
جانگ:بعد از اون ابروی ریزی که راه انداختی از خداتم باشه با تنها پسر خاندان جئون ازدواج کنی
(از زبان نویسنده)
ناهیون قبلا با چند نفر رابطه داشته و هر*زهست ولی اینو فقط خاندان کیم و جانگ میدونن
....
ویو جونگکوک
کوک:واقعا کع بخاطر صلح اینا باید با اون دختره ایکبیری ازدواج کنم
تهیونگ:حالا کی هست
کوک:نمیدونم اسمش ناهیونه تاحالا ندیدمش
تهیونگ:چی ناهیون اون یه هرزهست
کوک:هرزه؟ همین کم بود ،عمرا با یه هرزه ازدواج کنم با این حال این ازدواج فقط واسه صلحه ولی بازم نمیتونم غرورم رو زیر پا بزارم و بایه هرزه ازدواج کنم
تهیونگ:یه فکری دارم
کوک:چی( کنجکاو نشست روی مبل رو به روی تهیونگ)
تهیونگ:خاندان جانگ دوتا دختر داره ناهیون اولیه که هرز.هست ولی یه دختر دیگه هم دارن که کوچیک تره هم خوشگل هم باهوش تازه دانشگاهشو تموم کرده و طراحه و نگران نباش هر.زه هم نیس
کوک:راجبش با پدرم حرف میزنم ولی بازم علاقه ای بهش ندارم ، شایدم واسه خوشگذرونی خوب باشه(نیشخند معنی دار)
☆☆☆☆☆☆
پرش زمانی به شبی که رفتن خونه جانگ
(لطفا حمایت کنید)
۱۳.۰k
۲۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.