ازدواج اجباری
ازدواج اجباری
جئون[پدر کوک]:ببین کی اینجاست(پوزخند)
جانگ[پدر ا.ت]:برای دعوا نیومدم جئون
جئون:خودمم حوصله دعوا ندارم بگو چی میخوای
جانگ:اومدم پیشنهاد اتش بس بدم
جئون:(یکم مکث کرد) باشه ولی فکر نکنم با اتش بس رابطه خانوادگی جئون و جانگ خوب بشن
جانگ:چرا همچین حرفی میزنی ،ایده ای داری؟
جئون:اره دارم ،وصلت تنها چیزیه که این دو خاندان بهم نزدیک میکنه
جانگ:ولی من پسری ندارم
جئون:دختر که داری
جانگ:خیلی خب بقیه حرف ها باشه واسه بعد باید خبرو به دخترم بدم
جئون:بسلامت
حمایتتتتتت
جئون[پدر کوک]:ببین کی اینجاست(پوزخند)
جانگ[پدر ا.ت]:برای دعوا نیومدم جئون
جئون:خودمم حوصله دعوا ندارم بگو چی میخوای
جانگ:اومدم پیشنهاد اتش بس بدم
جئون:(یکم مکث کرد) باشه ولی فکر نکنم با اتش بس رابطه خانوادگی جئون و جانگ خوب بشن
جانگ:چرا همچین حرفی میزنی ،ایده ای داری؟
جئون:اره دارم ،وصلت تنها چیزیه که این دو خاندان بهم نزدیک میکنه
جانگ:ولی من پسری ندارم
جئون:دختر که داری
جانگ:خیلی خب بقیه حرف ها باشه واسه بعد باید خبرو به دخترم بدم
جئون:بسلامت
حمایتتتتتت
۷.۳k
۲۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.