فقط تو میتونی (پارت ۱)
فقط تو میتونی (پارت ۱)
ذوق زیادی داشتم امروز روز اول دانشگاهم بود البته من ترم آخرم امروز روز اول دانشگاه رفتنم توی کره بود
راستی سلام من وو ا.ت هستم و ۲۱ سالمه ما توی توکیو زندگی میکردیم پدرمم یک شرکت اونجا داشت تصمیم گرفت شرکتشو انتقال بده به سعول پدرم شرکت مدلینگ و طراحی لباس داره منم مدل هستم اونجا و بیت خیلیا معروفم مادرم هم توی همون شرکت کار میکنه یه جورایی رئیس دوم اونجا هست
صبحانمو خوردم و رفتم بالا لباسم رو پوشیدم کوله پوشتیمو برداشتمو(عکس لباس رو میزارم) و راه افتادم سوار موتور صورتی رنگم شدم و حرکت کردم سمت دانشگاه
دانشگاهی ملی سئول جایی بود که هرکسی آرزوشو داشت ولی خب منو به خاطر پول قبول کردن پدرم بهشون کلی پول داد تا من برم اونجا
من عاشق لباسای کیوت و عاشق رنگ های پاستیلی هستم و از نظرم دوستام و مادر پدرم خودمم کیوتم
رسیدم دم در دانشگاه موتور رو پارک کردم و وارد شدم رفتم داخل راهرو از یک دختر که اونجا بود پرسیدم اتاق مدیر کجاست وقتی بهم گفت بدوبدو رفتم سمت اتاق مدیر در زدم و با اجازه مدیر وارد شدم یه پسر روبه روی میز مدیر روی مبل نشسته بود منم رفتم نشستم
م . ببین پسر پدرت کلی پول خرج کرده تا بیای این دانشگاه اونوقت نمراتتو نگاه کن
& هه خودتون هم قبول دارین چه دانشگاه پولی هستین اگه پول نبود که قطعا زنده نمیموندین
به حرفای پسره فکر کردم راست میگفت
م . تو باید وو ا.ت باشی دختر نه
* بله خودمم
م . خوش امدی یونگی ایشون وو ا.ت هستن همکلاسی تو همراهیش کن به کلاس
& نیاز به معرفی نبود همه میدونن همون مدل سوسول که توی توکیو بود
از حرفش ناراحت شدم ولی به روی خودم نیاوردم
از دفتر مدیر رفت بیرون منم پشت سرش رفتم به یک کلاس رسیدیم در زد و زود تر از من وارد شد و رفت نشستم منم پشت سرش آروم آروم وارد شدم معلم بهم گفت خودمو معرفی کنم توی این موضوع ها یکم خجالتی بودم
* س ..... سلام من وو ا.ت هستم
بعد معرفی خودم رفتم نشست جایی که معلم گفت درست کنار اون پسره
صدای پچ پچ بقیه رو شنیدم بعضیا میگفت من خیلی کیوتم بعضیا هم میگفتن انگار ۲ سالمه نه ۲۱ اما من اهمیتی بهشون ندادم و به درس توجه کردم
یک ساعت بعد
کلاس تموم شد رفتم داخل بوفه مدرسه تا غذا بخورم بوفه که نبود رستوران بود به خاطر اینکه من مدل هستم باید کم غذا بخورم یکم نودل برداشتم و رفتم دور یک میز نشستم و خوردمش
دوست داشتین بگین بقیشم بزارم
ذوق زیادی داشتم امروز روز اول دانشگاهم بود البته من ترم آخرم امروز روز اول دانشگاه رفتنم توی کره بود
راستی سلام من وو ا.ت هستم و ۲۱ سالمه ما توی توکیو زندگی میکردیم پدرمم یک شرکت اونجا داشت تصمیم گرفت شرکتشو انتقال بده به سعول پدرم شرکت مدلینگ و طراحی لباس داره منم مدل هستم اونجا و بیت خیلیا معروفم مادرم هم توی همون شرکت کار میکنه یه جورایی رئیس دوم اونجا هست
صبحانمو خوردم و رفتم بالا لباسم رو پوشیدم کوله پوشتیمو برداشتمو(عکس لباس رو میزارم) و راه افتادم سوار موتور صورتی رنگم شدم و حرکت کردم سمت دانشگاه
دانشگاهی ملی سئول جایی بود که هرکسی آرزوشو داشت ولی خب منو به خاطر پول قبول کردن پدرم بهشون کلی پول داد تا من برم اونجا
من عاشق لباسای کیوت و عاشق رنگ های پاستیلی هستم و از نظرم دوستام و مادر پدرم خودمم کیوتم
رسیدم دم در دانشگاه موتور رو پارک کردم و وارد شدم رفتم داخل راهرو از یک دختر که اونجا بود پرسیدم اتاق مدیر کجاست وقتی بهم گفت بدوبدو رفتم سمت اتاق مدیر در زدم و با اجازه مدیر وارد شدم یه پسر روبه روی میز مدیر روی مبل نشسته بود منم رفتم نشستم
م . ببین پسر پدرت کلی پول خرج کرده تا بیای این دانشگاه اونوقت نمراتتو نگاه کن
& هه خودتون هم قبول دارین چه دانشگاه پولی هستین اگه پول نبود که قطعا زنده نمیموندین
به حرفای پسره فکر کردم راست میگفت
م . تو باید وو ا.ت باشی دختر نه
* بله خودمم
م . خوش امدی یونگی ایشون وو ا.ت هستن همکلاسی تو همراهیش کن به کلاس
& نیاز به معرفی نبود همه میدونن همون مدل سوسول که توی توکیو بود
از حرفش ناراحت شدم ولی به روی خودم نیاوردم
از دفتر مدیر رفت بیرون منم پشت سرش رفتم به یک کلاس رسیدیم در زد و زود تر از من وارد شد و رفت نشستم منم پشت سرش آروم آروم وارد شدم معلم بهم گفت خودمو معرفی کنم توی این موضوع ها یکم خجالتی بودم
* س ..... سلام من وو ا.ت هستم
بعد معرفی خودم رفتم نشست جایی که معلم گفت درست کنار اون پسره
صدای پچ پچ بقیه رو شنیدم بعضیا میگفت من خیلی کیوتم بعضیا هم میگفتن انگار ۲ سالمه نه ۲۱ اما من اهمیتی بهشون ندادم و به درس توجه کردم
یک ساعت بعد
کلاس تموم شد رفتم داخل بوفه مدرسه تا غذا بخورم بوفه که نبود رستوران بود به خاطر اینکه من مدل هستم باید کم غذا بخورم یکم نودل برداشتم و رفتم دور یک میز نشستم و خوردمش
دوست داشتین بگین بقیشم بزارم
۱۴۶.۶k
۲۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.