فقط تو میتونی( پارت ۲)
فقط تو میتونی( پارت ۲)
همونجوری داشتم میخوردم که یهو سه تا دختر آمدن بالا سرم
د ۱ . هی کوچولو چند سالته
د ۲ . چه سوالیه میپرسی ار تیپش معلومه ۲ سالشه
درسته از بیرون دختر مظلوم و کیوتی به نظر میرسیدم اما اگه کسی سر به سرم بزاره اون روی خشنم رو نشون میدم
* هه همین الان از اینجا برین مگرنه .....
یکی از اونا نذاشت ادامه حرفمو بزنم
د ۳ . مگه نه چی با این اندام ظریف و کوچولوت میزنیمون اخی
یهو یه مشت زدم تو صورت اون دختره جوری که یک طرف صورتش کلا قرمز شد
اون دوتا دختر دیگه هم اون یکی رو جمع کردن و بردنش
یهو صدایی به گوشم خورد صدای گریه بود
رفتم به سمت صدا از پشت یک درخت میآمد یه دختر کیوت بود رفتم سمتش و پرسیدم چیشده
د . مین یونگی اون .... اون منو عذیت میکنه و وسایلمو میگیره اون ....... دستبندمو گرفت
بلندش کردم
* خب بهم نشونش بده مین یونگی رو جلو جلو رفت منم پشتش رفتم که رسیدین به هفت تا پسر گفت اینا منو عذیت میکنن رفتم جلو و بلند گفتم
* مین یونگی کدومتونه
یهو یه نفر امد جلو به صورتش نگاه کردم همون پسر بداخلاق بود
& منم امریه
* دستبند اینو بهش پس بده
& هه چرا اونوقت
* چون من میگم
& اگه ندم چی میشه
به پایینش اشاره کردم
* یه جوری با لگد میزنم توش گه آرزوی پدر شدن از ذهت پاک بشه
اون شیش تا پسره دیگه شروع کردن به خندیدن هار هار میخندیدن
& بس کنید . باشه بیا اینم دستبنده
* گرفتمش و رفتم دادمش به دختره اونم ازم تشکر کرد
یونگی ویو
او دختر واقعا کیوت بامزه و در عین حال خشن بود منو یاد کانگ لی مینداخت
همونجوری داشتم میخوردم که یهو سه تا دختر آمدن بالا سرم
د ۱ . هی کوچولو چند سالته
د ۲ . چه سوالیه میپرسی ار تیپش معلومه ۲ سالشه
درسته از بیرون دختر مظلوم و کیوتی به نظر میرسیدم اما اگه کسی سر به سرم بزاره اون روی خشنم رو نشون میدم
* هه همین الان از اینجا برین مگرنه .....
یکی از اونا نذاشت ادامه حرفمو بزنم
د ۳ . مگه نه چی با این اندام ظریف و کوچولوت میزنیمون اخی
یهو یه مشت زدم تو صورت اون دختره جوری که یک طرف صورتش کلا قرمز شد
اون دوتا دختر دیگه هم اون یکی رو جمع کردن و بردنش
یهو صدایی به گوشم خورد صدای گریه بود
رفتم به سمت صدا از پشت یک درخت میآمد یه دختر کیوت بود رفتم سمتش و پرسیدم چیشده
د . مین یونگی اون .... اون منو عذیت میکنه و وسایلمو میگیره اون ....... دستبندمو گرفت
بلندش کردم
* خب بهم نشونش بده مین یونگی رو جلو جلو رفت منم پشتش رفتم که رسیدین به هفت تا پسر گفت اینا منو عذیت میکنن رفتم جلو و بلند گفتم
* مین یونگی کدومتونه
یهو یه نفر امد جلو به صورتش نگاه کردم همون پسر بداخلاق بود
& منم امریه
* دستبند اینو بهش پس بده
& هه چرا اونوقت
* چون من میگم
& اگه ندم چی میشه
به پایینش اشاره کردم
* یه جوری با لگد میزنم توش گه آرزوی پدر شدن از ذهت پاک بشه
اون شیش تا پسره دیگه شروع کردن به خندیدن هار هار میخندیدن
& بس کنید . باشه بیا اینم دستبنده
* گرفتمش و رفتم دادمش به دختره اونم ازم تشکر کرد
یونگی ویو
او دختر واقعا کیوت بامزه و در عین حال خشن بود منو یاد کانگ لی مینداخت
۸۶.۹k
۲۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.