مثلث عشقی

مثلث عشقی♡∆
☆•★•☆•★•☆•★•☆•★•☆•★•☆•★•☆•★•☆
*سوزو تو اتاق درمان بود و مایکی از جاش بلند شد و به سمت در رفت و محکم می کوبید به در... دیگه به جنون رسید*
مایکی: سوزومه!!!! اون بهم نیاز داره!!! بذارید بیام تو!! این در لعنتی رو باز کنین!! بهم نیاز داره!! نمیتونم تو این حال تنهاش بذارم!!! این در لعنتی رو باز کنینن!!! باید کنارش باشم!!
*کوکو و ریندو سریع رفتن بگیرنش و موفق هم شدن و کشیدنش عقب و مایکی سرش پایین بود تا سه ثانیه آروم بود تا اینکه...*
مایکی: ایزانا...
*و به سمتش رفت و با یه لگد دهنشو پر خون کرد و اینبار اما و شینچیرو رفتن تا بگیرنش*
مایکی: ولم کنین!!! ولم کنین!!! میکشمت حرومزاده ی لعنتیه، "~@»~✓*~#'~@#☆#•_" ٪'~"#*فحش های ناجور*
ران: پرستارررر؟!!!؟
*دوتا پرستار اومدن و بهش آرامبخش تزریق کردن و بردنش به یه اتاق*
*دکتر بالاخره اومد بیرون و کاکوچو اول از همه رفت سمت دکتر*
دکتر: شما همراه سوزومه هستید؟؟
کاکوچو: بله، بله خودمم
دکتر: خداروشکر حالشوم خوبه، اما باید توی بیمارستان بستری باشن تا از سلامت کاملشون مطمئن بشیم، پس لطفا صبور باشید
*ایشل به سمت دکتر رفت*
ایشل: هق... دکتر... کی میتونیم ببینیمش؟؟
دکتر: شما چه نسبتی باهاش دارید؟؟
ایشل: من خالشم..
دکتر: متاسفم... الویت با خانواده ی درجه یک اش هست، خب پدر و مادرشون کجان؟
کاکوچو: تو یه شهر دیگن
دکتر: خب... ایشون همسری دارن؟؟
ایزانا: من نامزدشم
*ایشل، کاکوچو و سنجو یه نگاه بشدت دارک بهش کردن*
سنجو: اگه تو بخوای بری همون بهتره که ایشل بره
کاکوچو: برو خداروشکر کن که خواهر قشنگم زندس
ایشل: بذارم بری ببینیش که دوباره... دوباره ناراحتش کنی *سریع جعمش کرد که نگه شلیک کردی*
*حالا یه دعوای دیگه سر گرفت*
دکتر: لطفا آروم، اینجا بیمارستانه
*ران و دراکن رفتن سمت دکتر*
ران: آقای دکتر عزیز، اینا حالا چیزی حالیشون نیست، میشه ما بریم؟
دکتر: تگه شماها عاقل های این جمع دیوونه اید برید
*دراکن و ران رفتن و کناره های تخت نشستن و ران دست سوزو رو گرفت*
ران: هی، فسقلی، چشاتو باز کن و ببین دوتا معشوقات چطوری خودشونو به خاک و خون کشیدن
*دراکن خندید*
دراکن: اینبار واقعا راست میگه، خیلی نمیشه که مایکی و ایزانا رو اینجوری ببینیم... مایکی اینقدر ناآروم و وحشی... و ایزانا رو اینقدر آروم و ساکت
*پرستار اومد و برای داشتن آرامشت اونارو فرستاد بیرون و ساعت کم کم داشت میرسید به ساعت سه نصفه شب و همه نشسته و سرشون رو شونه ی همدیگه خوابیده بودن البته که اما تو بغل دراکن خوابیده بود و هینا سرشو به سینه ی تاکه تکیه داده بود و خوابیده بود*
تا اینکه...
☆•★•☆•★•☆•★•☆•★•☆•★•☆•★•☆•★•☆
لیلی: ماچچچ، پارت گذاشتمم، دیگه تابستونه، حمایت نکنین ناراحت میشم
دیدگاه ها (۶۸)

خب گایززززسلیوممممممحالتوننن چطورهههه؟؟ بچه ها ببینید میخوام...

#زنهای_توکیو_ریونجرز ♬.♪.♬.♪.♬.♪.♬.♪.♬.♪.♬.♪.♬.♪.♬.♪.♬.♪.♬.♪...

خب بچه ها به مسخره بودن آهنگ ویدیو دقت نکنید☺️👍خب هم برا قدی...

هلووووووو گایززززززز💙ادمین آزاد شدههههه✨و من برگشتمممخب، چه ...

سلام به بر و بچ انتظار کشیده . چطورین من که خوبم حالا میخوام...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط