پارت۷
پارت۷
هتل
آروین
نگاش کردم دختر قشنگی بود با موهای بلند چشمای درشت واقعا خوشگل بود
وجی:هوییی آروین چت شده؟!
من:من؟!
وجی:نه پس من!!!
من:نمیدونم شاید زیبایش منو درگیر خودش کرده
وجی:هوییی خره یادت نمیاد مژگان چه بلایی سرت آورد همه دخترا مث همن
من:ولی معصومیت تو چشماش وقتی میخوابه وسواس شدنش چطور میتونه مث مژگان باشه مژگان بیست وهار ساعته بغلم بود ولی آتنا
وجی:خفه شو قبلا همینو گفتی برو گمشو پایین.
چم شده من چرا دارم این چرندیاتو میگم؟!
کلمو چندبار تکون دادم تا این افکار مزخرف دست از سرم بردارن رفتم تو دستشویی اتاق صورتمو شستم اومدم بیرون جلو آیینه وایسادم موهامو درست کردم یکمیشو ریختم تو صورتم بعدم گوشیمو برداشتم رفتم پایین
امیر:چه عجب خوابالو بیدار شد والا تا اون جایی که من میدونم تو بیخوابی داری و قرص میخوری الان بدون قرص تخت تخت خوابیدی؟!
من:خفه شو بیشعور من کجا قرص میخورم من نمیخوابم همین
امیر:هااا شایدم بخواطر خونه نبوده؟!
صدف:یا تخت؟!
امیر:یا بالشت؟!
صدف:شاید بخواطر یه نفر بوده
من و اتنا همزمان:خفه شید
نگاه بهش کردم.
امیر و اتنا: گروه سرود اتنا و اروین
نگا به آتنا کردم باهم خندیدم و گفتیم:گروه سرود کفتران عاشق امیر و صدف.
بعدم چهارتایی زدیم زیر خنده.
امیر:یه چیز بگم
من:بنال
امیر:واقعا یه نفر رو تو تاثیر گذاشته
من:چرا؟!
صدف:بعد رفتن مژگان تو یه خنده رو لبت نمیومد یا اصلا با ما بیرون نمیومدی؟!!!
(دوستانننن یه چیز بگم؟!از آنجایی که از باشگاه اومدم دستام درد میکنه و همینقدر کافیتونه😂😂😂)
باییییییی😂
هتل
آروین
نگاش کردم دختر قشنگی بود با موهای بلند چشمای درشت واقعا خوشگل بود
وجی:هوییی آروین چت شده؟!
من:من؟!
وجی:نه پس من!!!
من:نمیدونم شاید زیبایش منو درگیر خودش کرده
وجی:هوییی خره یادت نمیاد مژگان چه بلایی سرت آورد همه دخترا مث همن
من:ولی معصومیت تو چشماش وقتی میخوابه وسواس شدنش چطور میتونه مث مژگان باشه مژگان بیست وهار ساعته بغلم بود ولی آتنا
وجی:خفه شو قبلا همینو گفتی برو گمشو پایین.
چم شده من چرا دارم این چرندیاتو میگم؟!
کلمو چندبار تکون دادم تا این افکار مزخرف دست از سرم بردارن رفتم تو دستشویی اتاق صورتمو شستم اومدم بیرون جلو آیینه وایسادم موهامو درست کردم یکمیشو ریختم تو صورتم بعدم گوشیمو برداشتم رفتم پایین
امیر:چه عجب خوابالو بیدار شد والا تا اون جایی که من میدونم تو بیخوابی داری و قرص میخوری الان بدون قرص تخت تخت خوابیدی؟!
من:خفه شو بیشعور من کجا قرص میخورم من نمیخوابم همین
امیر:هااا شایدم بخواطر خونه نبوده؟!
صدف:یا تخت؟!
امیر:یا بالشت؟!
صدف:شاید بخواطر یه نفر بوده
من و اتنا همزمان:خفه شید
نگاه بهش کردم.
امیر و اتنا: گروه سرود اتنا و اروین
نگا به آتنا کردم باهم خندیدم و گفتیم:گروه سرود کفتران عاشق امیر و صدف.
بعدم چهارتایی زدیم زیر خنده.
امیر:یه چیز بگم
من:بنال
امیر:واقعا یه نفر رو تو تاثیر گذاشته
من:چرا؟!
صدف:بعد رفتن مژگان تو یه خنده رو لبت نمیومد یا اصلا با ما بیرون نمیومدی؟!!!
(دوستانننن یه چیز بگم؟!از آنجایی که از باشگاه اومدم دستام درد میکنه و همینقدر کافیتونه😂😂😂)
باییییییی😂
۳.۵k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.