ادامه پارت قبل 🗿
ادامه پارت قبل 🗿
سایه مشکی پشت چشمم زده بود و برام مژه گذاشته بود و چون عادت نداشتم حس میکردم چشمام سنگین شده، از همه بیشتر رژ قرمزی که به لبام زده بود تو چشم بود، نگاهی به موهام انداختم، متسفانه به دلیل کوتاهی موهام مجبور شدم یه کلاه گیس بزارم و موهام که چه عرض کنم موهای مصنوعیم رو نیاز پایینش رو فر کرده بود ، در کل خوشگل شده بودم و این چهرهام برای خودم غریب بود.
فریال- خدا چقدر ناز شدی.
آنیتا- بخدا چقدر دخترونه شده اصلا عادت ندارم اینجوری ببینمش.
تراگه- از بس همهاش تیپای لش و پسرونه میزنه.
پوفی کشیدم و گفتم :
رها- رژ لبم و دوست ندارم رنگشو.
ترانه- خیلیم قشنگخ حرف نباشه، بیا لباستو نشون بدم.
سری تکون دادم و گفتم :
رها- از الان بگم خوشم نیاد نمیپوشم.
ترانه در کمدم رو باز کرد و یه لباس کشید بیرون و گرفت سمتم، با تعجب به لباس نگاه کردم، یه لباس مجلسی مشکی بود که بلنداش تا وسطای رون پام بود و یقه قایقی بود و آستیناش بلند، سریع گفتم :
رها- عمرا من همچین چیزی رو نمیپوشم.
آنیتا سریع جبهه گرفت :
آنیتا- گوه خوردی نپوشی مگه دست خودته؟
فریال خم شد و از داخل پلاستیک یه جفت کفش مشکی پاشنه بلند خارج کرد و تو دستش تکون داد و گفت :
فریال- اینم کفشت.
با تعجب گفتم :
رها- شما چه فکری با خودتون کردین که فکر کردید من لباس به این کوتاهی و بازی رو با این کفش به این پاشنه بلندی میپوشم؟
ترانه لباس رو پرت کرد تو بغلم و گفت :
ترانه- او ترمز کن باهم بریم همچین میگه به این کوتاهی و بازی بلنداش که تا زانوت میاد کجاش بازه؟ کفشم همچین میگه به این بلندی کلا بیست سانت پاشنه داره یا نه؟
رها- برو بابا نمیپوشم.
چهارتاشون لبخند خبیثی زدن و بهم نگاه کردن و اومدن سمت من.
خنثی به لباس تو تنم نگاه کردم، با این کفشا که اصلا نمیتونم راه برم خدایا من و نجات بده.
ترانه- رها بیا دیر شد.
گوشیم رو گرفتم دستم و اولین قدم رو برنداشته داشتم میاوفتادم که سریع از دیوار گرفتم، یکی نیست بگه آخه خرا گاوا الاغا چه فکری با خودتون کردین همچین ریختی و برا من درست کردین، با کمک نیاز سوار ماشین شدم و ترانه راه افتاد سمت تالار
#عشق_پر_دردسر
سایه مشکی پشت چشمم زده بود و برام مژه گذاشته بود و چون عادت نداشتم حس میکردم چشمام سنگین شده، از همه بیشتر رژ قرمزی که به لبام زده بود تو چشم بود، نگاهی به موهام انداختم، متسفانه به دلیل کوتاهی موهام مجبور شدم یه کلاه گیس بزارم و موهام که چه عرض کنم موهای مصنوعیم رو نیاز پایینش رو فر کرده بود ، در کل خوشگل شده بودم و این چهرهام برای خودم غریب بود.
فریال- خدا چقدر ناز شدی.
آنیتا- بخدا چقدر دخترونه شده اصلا عادت ندارم اینجوری ببینمش.
تراگه- از بس همهاش تیپای لش و پسرونه میزنه.
پوفی کشیدم و گفتم :
رها- رژ لبم و دوست ندارم رنگشو.
ترانه- خیلیم قشنگخ حرف نباشه، بیا لباستو نشون بدم.
سری تکون دادم و گفتم :
رها- از الان بگم خوشم نیاد نمیپوشم.
ترانه در کمدم رو باز کرد و یه لباس کشید بیرون و گرفت سمتم، با تعجب به لباس نگاه کردم، یه لباس مجلسی مشکی بود که بلنداش تا وسطای رون پام بود و یقه قایقی بود و آستیناش بلند، سریع گفتم :
رها- عمرا من همچین چیزی رو نمیپوشم.
آنیتا سریع جبهه گرفت :
آنیتا- گوه خوردی نپوشی مگه دست خودته؟
فریال خم شد و از داخل پلاستیک یه جفت کفش مشکی پاشنه بلند خارج کرد و تو دستش تکون داد و گفت :
فریال- اینم کفشت.
با تعجب گفتم :
رها- شما چه فکری با خودتون کردین که فکر کردید من لباس به این کوتاهی و بازی رو با این کفش به این پاشنه بلندی میپوشم؟
ترانه لباس رو پرت کرد تو بغلم و گفت :
ترانه- او ترمز کن باهم بریم همچین میگه به این کوتاهی و بازی بلنداش که تا زانوت میاد کجاش بازه؟ کفشم همچین میگه به این بلندی کلا بیست سانت پاشنه داره یا نه؟
رها- برو بابا نمیپوشم.
چهارتاشون لبخند خبیثی زدن و بهم نگاه کردن و اومدن سمت من.
خنثی به لباس تو تنم نگاه کردم، با این کفشا که اصلا نمیتونم راه برم خدایا من و نجات بده.
ترانه- رها بیا دیر شد.
گوشیم رو گرفتم دستم و اولین قدم رو برنداشته داشتم میاوفتادم که سریع از دیوار گرفتم، یکی نیست بگه آخه خرا گاوا الاغا چه فکری با خودتون کردین همچین ریختی و برا من درست کردین، با کمک نیاز سوار ماشین شدم و ترانه راه افتاد سمت تالار
#عشق_پر_دردسر
۹.۸k
۰۵ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.