part59
#part59
#رها
با حرص بازوم رو از دستش کشیدم بیرون و گفتم :
رها- به تو هیچ ربطی نداره فهمیدی؟
خواستم برم که مچ دستم رو گرفت تو دستش و محکم فشار داد و از بین دندونای کلید شدهاش غرید :
طاها- گفتم حق نداری بری.
درحالی که داشتم تقلا میکردم مچ دستم رو از بین دستاش بکشم بیرون گفتم :
رها- تو چیکاره منی که بهم دستور میدی هان؟ ننهمی؟ بابامی؟ داداشمی؟ دوست پسرمی؟ شوهرمی؟ چیکاره منی که همهاش دستور میدی؟
مچ دستم رو بیشتر فشار داد و گفت :
طاها- رها نزار اون روی سگم بالا بیاد که اون موقع نه برای خوب میشه نه برای من فهمیدی؟
زل زدم تو چشماش و گفتم :
رها- مثلا چه غلطی میخوای بکنی؟ چه غلطی میتونی بکنی؟
طاها- خیلی دوست داری بدونی؟
رها- آره.
دستم رو کشید و راه افتاد سمت خروجی تالار و گفت :
طاها- باشه خودت خواستی.
یهو خم شد و من و انداخت رو کولش، با تعجب و ترس محکم زدم به پشتش و گفتم :
رها- طاها، طاها غلط کردم ولم کن، طاها ولم کن، طاها میگم ولم کن همه دارن نگاهمون میکنن، طاها!
بیتوجه به حرفام رفت سمت ماشینش و در عقب رو باز کرد و من و پرت کرد تو ماشین و سریع سوار ماشین شد، خواستم در و باز کنم سریع قفل مرکزی رو زد و ماشینش رو روشن کرد و راه افتاد.
•••
طاها- روزه سکوت گرفتی؟
خنثی به رو به روم نگاه کردم و هیچی نگفتم.
طاها- ظاهرا روزه سکوت گرفتی.
چیزی نگفتم همچنان خنثی به رو به روم نگاه میکردم.
طاها- نمیخوای بدونی چرا آوردمت اینجا؟
نیم نگاه بهش انداختم و چیزی نگفتم، حرصی شد و گفت :
طاها- رها به جون خودت حرف نزنی ماشین و روشن میکنم چشمام و میبندم و مستقیم میرم تو دره رو به روت.
پوزخندی زدم و چیزی نگفتم، فکر کرده من با این حرف زبون باز میکنم.
طاها- باشه خودت خواستی.
یعنی انقدر خره که اینکارو بکنه؟ نه نمیکنه.
ماشین رو روشن کرد و راه افتاد، آب دهنم رو با ترس قورت دادم و زل زدم به درهای که هرلحظه نزدیک تر میشدیم بهش، خدایا این عقل تو سرش نیست؟ دیگه خیلی به لبه پرتگاه نزدیک شده بودیم ناخوداگاه جیغ کشیدم و گفتم :
رها- روانی نرو.
همون لحظه ترمز کرد و با خنده بهم نگاه کرد، نفس راحتی کشیدم و گفتم :
رها- تو خیلی خیلی خیلی گاوی!
خندید و گفت :
طاها- نظر لطفته عشقم.
با حرص گفتم :
رها- به من نگو عشقم.
با لبخند محوی نگاهم کرد، سرشو اورد نزدیک که سرمو کشیدم عقب، دساشو گذاشت پشت گردنم و خواست لباشو بزاره رو لبام که...
#عشق_پر_دردسر
فکر کنم باید خدافظی کنم و دیگه پارت نزارم🗿😂
#رها
با حرص بازوم رو از دستش کشیدم بیرون و گفتم :
رها- به تو هیچ ربطی نداره فهمیدی؟
خواستم برم که مچ دستم رو گرفت تو دستش و محکم فشار داد و از بین دندونای کلید شدهاش غرید :
طاها- گفتم حق نداری بری.
درحالی که داشتم تقلا میکردم مچ دستم رو از بین دستاش بکشم بیرون گفتم :
رها- تو چیکاره منی که بهم دستور میدی هان؟ ننهمی؟ بابامی؟ داداشمی؟ دوست پسرمی؟ شوهرمی؟ چیکاره منی که همهاش دستور میدی؟
مچ دستم رو بیشتر فشار داد و گفت :
طاها- رها نزار اون روی سگم بالا بیاد که اون موقع نه برای خوب میشه نه برای من فهمیدی؟
زل زدم تو چشماش و گفتم :
رها- مثلا چه غلطی میخوای بکنی؟ چه غلطی میتونی بکنی؟
طاها- خیلی دوست داری بدونی؟
رها- آره.
دستم رو کشید و راه افتاد سمت خروجی تالار و گفت :
طاها- باشه خودت خواستی.
یهو خم شد و من و انداخت رو کولش، با تعجب و ترس محکم زدم به پشتش و گفتم :
رها- طاها، طاها غلط کردم ولم کن، طاها ولم کن، طاها میگم ولم کن همه دارن نگاهمون میکنن، طاها!
بیتوجه به حرفام رفت سمت ماشینش و در عقب رو باز کرد و من و پرت کرد تو ماشین و سریع سوار ماشین شد، خواستم در و باز کنم سریع قفل مرکزی رو زد و ماشینش رو روشن کرد و راه افتاد.
•••
طاها- روزه سکوت گرفتی؟
خنثی به رو به روم نگاه کردم و هیچی نگفتم.
طاها- ظاهرا روزه سکوت گرفتی.
چیزی نگفتم همچنان خنثی به رو به روم نگاه میکردم.
طاها- نمیخوای بدونی چرا آوردمت اینجا؟
نیم نگاه بهش انداختم و چیزی نگفتم، حرصی شد و گفت :
طاها- رها به جون خودت حرف نزنی ماشین و روشن میکنم چشمام و میبندم و مستقیم میرم تو دره رو به روت.
پوزخندی زدم و چیزی نگفتم، فکر کرده من با این حرف زبون باز میکنم.
طاها- باشه خودت خواستی.
یعنی انقدر خره که اینکارو بکنه؟ نه نمیکنه.
ماشین رو روشن کرد و راه افتاد، آب دهنم رو با ترس قورت دادم و زل زدم به درهای که هرلحظه نزدیک تر میشدیم بهش، خدایا این عقل تو سرش نیست؟ دیگه خیلی به لبه پرتگاه نزدیک شده بودیم ناخوداگاه جیغ کشیدم و گفتم :
رها- روانی نرو.
همون لحظه ترمز کرد و با خنده بهم نگاه کرد، نفس راحتی کشیدم و گفتم :
رها- تو خیلی خیلی خیلی گاوی!
خندید و گفت :
طاها- نظر لطفته عشقم.
با حرص گفتم :
رها- به من نگو عشقم.
با لبخند محوی نگاهم کرد، سرشو اورد نزدیک که سرمو کشیدم عقب، دساشو گذاشت پشت گردنم و خواست لباشو بزاره رو لبام که...
#عشق_پر_دردسر
فکر کنم باید خدافظی کنم و دیگه پارت نزارم🗿😂
۳۱.۲k
۰۵ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.