شاهزاده اهریمن پارت 17
#شاهزاده_اهریمن_پارت_17
مزخرف ترین قسمت مدرسه همین صبح زود بیدار شدنشه من نمیدونم چرا باید حتما صبح زود بریم نمیشه شب بریم تازه آمار رسیده فعالیت شبانه بیشتره.
قبل از اینکه ذهن اسید شدم بره سمت دیگه رفتم سمت کلاس.
چند نفر دور میز ما جم بودن، صدای برنا از بینشون میومد ولی خودش معلوم نبود.
برنا: خب مثلا ک چی؟ میخوای نشون بدی خیلی خفنی؟ اگه این طوره باید بگم تو مزخرف ترین آدمی هستی ک تاحالا دیدم.
شروین یقه برنارو گرفت از رو صندلی بلندش کرد.
شروین: الان چ گوهــــی لیسیدی هاااان؟
ی مشت زد تو صورت برنا
ارمیا: هی داری چیکار میکنیییی؟
بقیه رو زدم کنار دست شروین رو از یقه برنا جدا کردم
+: براچی میزنیش؟ اصلا هرچی ام شده باشه تو حق نداری اونو بزنییی.
*: تو دیگه کدوم خری هستی؟
بهت یاد ندادن تو کار بزرگ تر از خودت دخالت نکنی گمشوووو برو کلاس خودت.
+: کلاس من دقیقا همینجاست و برنا هم دوستمه پس دعواش ب من مربوطه
خودت گوز کدوم کو...نی که جرعت کردی بیای اینجا و معرکه بگیری؟
*:پفیوز لاشـــی وقتی مث سگ زدمت میفهمی گوز کو...ن یعنی چـــــی.
خواست سمتم حمله کنه ک ی پسره دیگه جلوش رو گرفت.
&: آیهان میدونی ک الان وقتش نیست.
همین طوری برزخی نگام میکرد گفت.
آیهان: فکر نکن ک ولت کردم.
انگشتم رو بهش نشون دادم
+: چپمم نیستی.
باز خواست سمتم حمله کنه ک پسره جلوش رو گرفت.
ایهان: وقتی درت گذاشتم اون وقت ببینم میتونی فرق چپ و راستت رو تشخیص بدی یا نه.
&: بســــه دیگه.
توهم خفه شو دهنت رو ببند نمی بینی اوضاع رو ک هی آتیش میندازی وسط؟
ی شونه انداختم بالا
+: ب من چ آخه خودش شروع کرد
&: هـــــوف جم کنید بساط رو ایهان توهم برو.
وقتی رفتن ی نفس راحت کشیدم
برنا: واقعا ممنون ولی با این کارت ن تنها کمک نکردی بلکه حالا دوتایی ب گاچ رفتیم.
+: چرا؟ مگه اون کی بود؟ اون ب کنار قضیه چی بود اصلا؟
×: ن میدونی کیه و ن میدونی سر چی دعوا بود اون وقت مث پفیلا میپری وسط؟
+: چرا نیام؟
×: چرا بیای؟
+: خب معلومه، چونکه دوستمی.
×: اصلا منطقی نیست منو تو فقط ی روزه همو دیدیم حتی ی روز هم نیست اونوقت دوستمییی؟
+: خب اره این کجاش تعجب داره؟
×: هووف بیخال خودتو برای پارگی اساسی آماده کن درضمن من دوست تو نیستم.
+: لیاقت نداری.
نگفتی اونا کی بودن؟
×: ایهان و کارن از اکیپ رایانن.
+: گوه توش بدبخت شدم ک تو براچی دعوا کردییی؟حداقل بدونم سر چی دارم ب تاراج میرم.
×: اومد زر مفت زد منم جوابش دادم تحمل شنیدن حرف حق هم نداشت.
همون موقع دبیر فیزیک اومد دیگه فرصت نشد چیز بیشتری ازش بپرسم.
**
آرمیا: خدایااا خستمههه گشنمهههه خوابم میااااد چرا زنگ نمیخوره چرا این دهن گشادش رو نمیبینه تورو جدت ول کن بذار بریم خونههههه.
برنا: چقدر غر میزنی بگیر بشین ی ربع دیگه تمومه.
+: ميگما این آیهانه زنگ اولی خیلی تهدیدمون کرد ولی بعدش اومد فقط ی مشت حواله هرکدوممون کرد رفت حتی فوش هم نداد ب نظرت طبیعیه؟آخه من خودمو برای پارگی بیشتری آماده کرده بودم.
+: تا جای ک اونارو میشناسم باید ی بلای بدتری سرمون میومد ولی اگه تو راضی نیستی بگو ب جای یکی چندتا دیگه هم بزنه تو صورتت.
+: لازم نکرده بعد با حالت زاری گفتم.
این چرا بیرون نمیکشه از ما آخه عربی چ جذابیتی داره این اینطوری میکنه ولمون کن تورو قرآن.
آقای قادری: بچها جلسه بعدی کوئیز میگرم.
فرید: آقا شما بذارید مدرسه ب بسم الله رو بگه بعد شروع کیند ب امتحان گرفتن.
قادری: برای تو ک فرقی نمیکنه من قرآن هم خطم کنم تو در اون کتاب بی صاحب رو باز نمیکنی.
راستین: خوردی؟ حالا هستش بکار تا رشد کنه.
قادری: یادتون نره چی گفتم هیچ بهانه ای هم قبول نمیکنم الانم خسته نباشید.
آرمیا: لعنتی تو دیگه چ جونوری هستی تا دقیقه آخر ک نگهمون داشتی جلسه بعدی هم امتحان میگیری دهنتو سرویس بشر.
برنا: جای غر زدن جم کن بریم تا از گشنگی نمردی.
رفتیم سمت حیاط نزدیک در بودیم ک یکی صدام زد.
*: آرمیاااا
+: بله؟
ارمین: هووف نفسم گرفت چرا اینقدر تند میری مگه سگ دنبالت کرده
زود باش برو دفتر مدیر کارت داره گفت فوری بری پیشش.
آرمیا: سگ برینه ب این زندگی اقااا من گشنمهههه
آرمین: زودباش برو دیگه.
+: باشه.
برنا: پس من میرم فعلا.
+: اوکی فعلا.
رفتم سمت دفتر
در زدم
*: بفرمایید.
+: سلام آقای فرامرزی
*: سلام پسرم چیزی میخوای؟
+: نه راستش آقای صداقت گفتن بیام کارم داشتن.
*: آقای صداقت؟ اون ک زنگ پیش رفت.
+: ولی الان بهم گفتن آقای صداقت کارم داره.
*: نمیدونم درجریانش نیستم.
+: باشه ممنون.
از دفتر زدم بیرون
قضیه مشکوک میزد ناجور
بهتره ک هرچه زوتر جیم بزنم.
دویدم سمت در مدرسه ولی قبل از اینکه بهش برسم از پشت سر کشیده شدم ی دست جلو دهنم رو گرفت قبل از اینکه بفهمم چی شد از هوش رفتم...
مزخرف ترین قسمت مدرسه همین صبح زود بیدار شدنشه من نمیدونم چرا باید حتما صبح زود بریم نمیشه شب بریم تازه آمار رسیده فعالیت شبانه بیشتره.
قبل از اینکه ذهن اسید شدم بره سمت دیگه رفتم سمت کلاس.
چند نفر دور میز ما جم بودن، صدای برنا از بینشون میومد ولی خودش معلوم نبود.
برنا: خب مثلا ک چی؟ میخوای نشون بدی خیلی خفنی؟ اگه این طوره باید بگم تو مزخرف ترین آدمی هستی ک تاحالا دیدم.
شروین یقه برنارو گرفت از رو صندلی بلندش کرد.
شروین: الان چ گوهــــی لیسیدی هاااان؟
ی مشت زد تو صورت برنا
ارمیا: هی داری چیکار میکنیییی؟
بقیه رو زدم کنار دست شروین رو از یقه برنا جدا کردم
+: براچی میزنیش؟ اصلا هرچی ام شده باشه تو حق نداری اونو بزنییی.
*: تو دیگه کدوم خری هستی؟
بهت یاد ندادن تو کار بزرگ تر از خودت دخالت نکنی گمشوووو برو کلاس خودت.
+: کلاس من دقیقا همینجاست و برنا هم دوستمه پس دعواش ب من مربوطه
خودت گوز کدوم کو...نی که جرعت کردی بیای اینجا و معرکه بگیری؟
*:پفیوز لاشـــی وقتی مث سگ زدمت میفهمی گوز کو...ن یعنی چـــــی.
خواست سمتم حمله کنه ک ی پسره دیگه جلوش رو گرفت.
&: آیهان میدونی ک الان وقتش نیست.
همین طوری برزخی نگام میکرد گفت.
آیهان: فکر نکن ک ولت کردم.
انگشتم رو بهش نشون دادم
+: چپمم نیستی.
باز خواست سمتم حمله کنه ک پسره جلوش رو گرفت.
ایهان: وقتی درت گذاشتم اون وقت ببینم میتونی فرق چپ و راستت رو تشخیص بدی یا نه.
&: بســــه دیگه.
توهم خفه شو دهنت رو ببند نمی بینی اوضاع رو ک هی آتیش میندازی وسط؟
ی شونه انداختم بالا
+: ب من چ آخه خودش شروع کرد
&: هـــــوف جم کنید بساط رو ایهان توهم برو.
وقتی رفتن ی نفس راحت کشیدم
برنا: واقعا ممنون ولی با این کارت ن تنها کمک نکردی بلکه حالا دوتایی ب گاچ رفتیم.
+: چرا؟ مگه اون کی بود؟ اون ب کنار قضیه چی بود اصلا؟
×: ن میدونی کیه و ن میدونی سر چی دعوا بود اون وقت مث پفیلا میپری وسط؟
+: چرا نیام؟
×: چرا بیای؟
+: خب معلومه، چونکه دوستمی.
×: اصلا منطقی نیست منو تو فقط ی روزه همو دیدیم حتی ی روز هم نیست اونوقت دوستمییی؟
+: خب اره این کجاش تعجب داره؟
×: هووف بیخال خودتو برای پارگی اساسی آماده کن درضمن من دوست تو نیستم.
+: لیاقت نداری.
نگفتی اونا کی بودن؟
×: ایهان و کارن از اکیپ رایانن.
+: گوه توش بدبخت شدم ک تو براچی دعوا کردییی؟حداقل بدونم سر چی دارم ب تاراج میرم.
×: اومد زر مفت زد منم جوابش دادم تحمل شنیدن حرف حق هم نداشت.
همون موقع دبیر فیزیک اومد دیگه فرصت نشد چیز بیشتری ازش بپرسم.
**
آرمیا: خدایااا خستمههه گشنمهههه خوابم میااااد چرا زنگ نمیخوره چرا این دهن گشادش رو نمیبینه تورو جدت ول کن بذار بریم خونههههه.
برنا: چقدر غر میزنی بگیر بشین ی ربع دیگه تمومه.
+: ميگما این آیهانه زنگ اولی خیلی تهدیدمون کرد ولی بعدش اومد فقط ی مشت حواله هرکدوممون کرد رفت حتی فوش هم نداد ب نظرت طبیعیه؟آخه من خودمو برای پارگی بیشتری آماده کرده بودم.
+: تا جای ک اونارو میشناسم باید ی بلای بدتری سرمون میومد ولی اگه تو راضی نیستی بگو ب جای یکی چندتا دیگه هم بزنه تو صورتت.
+: لازم نکرده بعد با حالت زاری گفتم.
این چرا بیرون نمیکشه از ما آخه عربی چ جذابیتی داره این اینطوری میکنه ولمون کن تورو قرآن.
آقای قادری: بچها جلسه بعدی کوئیز میگرم.
فرید: آقا شما بذارید مدرسه ب بسم الله رو بگه بعد شروع کیند ب امتحان گرفتن.
قادری: برای تو ک فرقی نمیکنه من قرآن هم خطم کنم تو در اون کتاب بی صاحب رو باز نمیکنی.
راستین: خوردی؟ حالا هستش بکار تا رشد کنه.
قادری: یادتون نره چی گفتم هیچ بهانه ای هم قبول نمیکنم الانم خسته نباشید.
آرمیا: لعنتی تو دیگه چ جونوری هستی تا دقیقه آخر ک نگهمون داشتی جلسه بعدی هم امتحان میگیری دهنتو سرویس بشر.
برنا: جای غر زدن جم کن بریم تا از گشنگی نمردی.
رفتیم سمت حیاط نزدیک در بودیم ک یکی صدام زد.
*: آرمیاااا
+: بله؟
ارمین: هووف نفسم گرفت چرا اینقدر تند میری مگه سگ دنبالت کرده
زود باش برو دفتر مدیر کارت داره گفت فوری بری پیشش.
آرمیا: سگ برینه ب این زندگی اقااا من گشنمهههه
آرمین: زودباش برو دیگه.
+: باشه.
برنا: پس من میرم فعلا.
+: اوکی فعلا.
رفتم سمت دفتر
در زدم
*: بفرمایید.
+: سلام آقای فرامرزی
*: سلام پسرم چیزی میخوای؟
+: نه راستش آقای صداقت گفتن بیام کارم داشتن.
*: آقای صداقت؟ اون ک زنگ پیش رفت.
+: ولی الان بهم گفتن آقای صداقت کارم داره.
*: نمیدونم درجریانش نیستم.
+: باشه ممنون.
از دفتر زدم بیرون
قضیه مشکوک میزد ناجور
بهتره ک هرچه زوتر جیم بزنم.
دویدم سمت در مدرسه ولی قبل از اینکه بهش برسم از پشت سر کشیده شدم ی دست جلو دهنم رو گرفت قبل از اینکه بفهمم چی شد از هوش رفتم...
۷.۷k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.