ات ویو
ات ویو
کوک : درد ..ن
ات: اخه چرا خو
کوک: چون نمیخوام دوباره عجیب بشی
ات: ..
کوک: حالا هم ساکت ما میخوریم تو نگا کن
ات: جویی
جوی: جونم؟
ات: ببین نمیزاره بخورم
جویی: خوب راس میگه دیگه تو هر وقت مست میکنی دمار از روزگارم در میاری
ات: ایش
ات لیوانای همه رو جمع کرد
ات: وقتی من نمیخورم شما هم حق خوردن ندارید
کوک: خیلی بهتررر
ات: بعدا برات دارم( یواش
کوک: شنیدم
ات: مهم نیس
رفتم پفیلا و مخلفات اوردم
ات: اینا رو که اجازه دارم بخورم ؟
کوک: ارع خوبه
ات: با تو نبودم
جویی: ارع اینارو بخور که شاییید بزرگ شی
کوک بد از جوابم عصبی شد کمی
ات: مگه بچم
ته: وایی بسه دیگه بیاید فیلم ببینیم
کوک: لازم نکرده
ات: پس چیکار کنیم
کوک: میریم خونه
ات: من میخوام پیش جویی بمونم
کوک: منم اربابتم بت میگم بیا بریم خونهه
با بغض صورتم یمت جویی کردم ازش خدا حافظی کردم
کل راه تو ماشین ب شیشه ماشین تکه داده بودم و ب بیرون نگا میکردم
ته: امم. ات
ات: بله
ته : حالت خوبه
ات: ارع
ته: مطمعن؟
ات: اوم
ته: اوک
تهیونگ و خونه خودشون پیاده کردیمو رفتیم خونه حدود ساعت ۱۱ بود
وقتی ماشین وایساد زود پیاده شدم رفتم اتاقم
ویوکوک
میدونم دوس داش پیش دویتش بمونه ولی من نمیدونم اصلا چرا اجازه دیدن دوستشو بش دادم
رفت اتاقشو بیرونم نیومد تا صبح
___
هعی
کوک : درد ..ن
ات: اخه چرا خو
کوک: چون نمیخوام دوباره عجیب بشی
ات: ..
کوک: حالا هم ساکت ما میخوریم تو نگا کن
ات: جویی
جوی: جونم؟
ات: ببین نمیزاره بخورم
جویی: خوب راس میگه دیگه تو هر وقت مست میکنی دمار از روزگارم در میاری
ات: ایش
ات لیوانای همه رو جمع کرد
ات: وقتی من نمیخورم شما هم حق خوردن ندارید
کوک: خیلی بهتررر
ات: بعدا برات دارم( یواش
کوک: شنیدم
ات: مهم نیس
رفتم پفیلا و مخلفات اوردم
ات: اینا رو که اجازه دارم بخورم ؟
کوک: ارع خوبه
ات: با تو نبودم
جویی: ارع اینارو بخور که شاییید بزرگ شی
کوک بد از جوابم عصبی شد کمی
ات: مگه بچم
ته: وایی بسه دیگه بیاید فیلم ببینیم
کوک: لازم نکرده
ات: پس چیکار کنیم
کوک: میریم خونه
ات: من میخوام پیش جویی بمونم
کوک: منم اربابتم بت میگم بیا بریم خونهه
با بغض صورتم یمت جویی کردم ازش خدا حافظی کردم
کل راه تو ماشین ب شیشه ماشین تکه داده بودم و ب بیرون نگا میکردم
ته: امم. ات
ات: بله
ته : حالت خوبه
ات: ارع
ته: مطمعن؟
ات: اوم
ته: اوک
تهیونگ و خونه خودشون پیاده کردیمو رفتیم خونه حدود ساعت ۱۱ بود
وقتی ماشین وایساد زود پیاده شدم رفتم اتاقم
ویوکوک
میدونم دوس داش پیش دویتش بمونه ولی من نمیدونم اصلا چرا اجازه دیدن دوستشو بش دادم
رفت اتاقشو بیرونم نیومد تا صبح
___
هعی
۱۵.۶k
۱۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.