part 21
part 21
دنیای موازی
کوکی: ا/ت( بابغض)
سمت صدا برگشتم با کسی که روبه روم دیدم شاخ درآوردم خودش بود اون ....اون خودش بود یعنی واقعی بود؟
پاهام سست شده بود دیگه تحمل وزنمو نداشت سعی نکردم وایستم خودمو رها کردم که توی بغل گرمی فرو رفتم بوش کردم بوی خودش بود خود خودش بغضی که این چند سال نگه داشته بودم خیلی روم سنگینی میکرد پس ولش کردم فکر کنم کوکی هم حال منو داشت چون اونم گریه میکرد محکم منو بغل کرده بود انگار فکر میکردم میخوام از دستش فرار کنم
ویو کوکی
حالم بد بود از خونه زدم بیرون به یک پارک رسیدم تا کسی که روی صندلی نشسته بود دیدم شوکه شدم ا/ت بود خود خود ا/تم بود صداش کرد برگشت بهم نگاه کرد انگار اونم توی شوک بود داشت میوفتاد که بغلش کردم این بغص لعنتی بد سنگینی میکرد ولش کردم که همزمان با من ا/ت هم گریه میکرد محکم بغلش کردم فکر میکردم یک رویاست و اگه محکم بغلش نکن میره
ویو ا/ ت
با اینکه کوکی گریه اش بند اومده بود من همچنان گریه میکرد انقدر که دیگه به هق هق افتاده بودم کوکی اروم دستشو روی کمرم میکشد دلداریم میداد شنیدن صداش برام از هر چیزی شیرین تر بود
کوکی : هی دیگه بسه گریه نکن الان من اینجام پیش تو
ا/ت: از پیشم نمیری از پیشت نمیرم
کوکی از بغلش جدام کردو دستاشو گذاشت روی شونم
کوکی : میخوام یک چیزی بهت بگم که خیلی وقت پیش خودم نگهش داشتم
ا/ت: منم میخوام یک چیزی بگم ولی اول تو بگو
با کنجکاوی بهش نگاه میکردم به همون چشم های به رنگ شب که با حرفی که زد جا خوردم یعنی واقعا اونم ...
کوکی : میشه بشی ملکه ی قلبم
ا/ت: چییییییییی( باگیجی)
کوکی : میگم دوست دارم دیونتم برات میمیرم عاشقتم بازم بگم
توی شوک عجیبی غرق شده بودم یعنی اونم دوسم داره یعنی اونم میخواد باهام ازدواج کنه
کوکی : جوابت ...
پریدم بغلش نذاشتم حرف بزنه محکم بغلش کردم با تمام وجودم اونم محکم دستاشو دور کمر حلقه کرد
ا/ ت : من دوست دارم میخوام به...
با کوبیده شدن لبای کوکی روی لبام حرفم نصفه مونده دیگه واقعا جایی برای شوکه بدی نداشتم
کوکی : منم عاشقتم پرنسسم
ا/ت: اما من دیونتم
کوکی : من روانیتم نظرت چی بریم خونه تا اعضا رو سوپرایز کنیم ( با خنده خرگوشی
ا/ت: معلومه که موافقم
کوکی : پس بریم چاگیاااا
اینم از این حمایت فراموش نشه کیوتی
دنیای موازی
کوکی: ا/ت( بابغض)
سمت صدا برگشتم با کسی که روبه روم دیدم شاخ درآوردم خودش بود اون ....اون خودش بود یعنی واقعی بود؟
پاهام سست شده بود دیگه تحمل وزنمو نداشت سعی نکردم وایستم خودمو رها کردم که توی بغل گرمی فرو رفتم بوش کردم بوی خودش بود خود خودش بغضی که این چند سال نگه داشته بودم خیلی روم سنگینی میکرد پس ولش کردم فکر کنم کوکی هم حال منو داشت چون اونم گریه میکرد محکم منو بغل کرده بود انگار فکر میکردم میخوام از دستش فرار کنم
ویو کوکی
حالم بد بود از خونه زدم بیرون به یک پارک رسیدم تا کسی که روی صندلی نشسته بود دیدم شوکه شدم ا/ت بود خود خود ا/تم بود صداش کرد برگشت بهم نگاه کرد انگار اونم توی شوک بود داشت میوفتاد که بغلش کردم این بغص لعنتی بد سنگینی میکرد ولش کردم که همزمان با من ا/ت هم گریه میکرد محکم بغلش کردم فکر میکردم یک رویاست و اگه محکم بغلش نکن میره
ویو ا/ ت
با اینکه کوکی گریه اش بند اومده بود من همچنان گریه میکرد انقدر که دیگه به هق هق افتاده بودم کوکی اروم دستشو روی کمرم میکشد دلداریم میداد شنیدن صداش برام از هر چیزی شیرین تر بود
کوکی : هی دیگه بسه گریه نکن الان من اینجام پیش تو
ا/ت: از پیشم نمیری از پیشت نمیرم
کوکی از بغلش جدام کردو دستاشو گذاشت روی شونم
کوکی : میخوام یک چیزی بهت بگم که خیلی وقت پیش خودم نگهش داشتم
ا/ت: منم میخوام یک چیزی بگم ولی اول تو بگو
با کنجکاوی بهش نگاه میکردم به همون چشم های به رنگ شب که با حرفی که زد جا خوردم یعنی واقعا اونم ...
کوکی : میشه بشی ملکه ی قلبم
ا/ت: چییییییییی( باگیجی)
کوکی : میگم دوست دارم دیونتم برات میمیرم عاشقتم بازم بگم
توی شوک عجیبی غرق شده بودم یعنی اونم دوسم داره یعنی اونم میخواد باهام ازدواج کنه
کوکی : جوابت ...
پریدم بغلش نذاشتم حرف بزنه محکم بغلش کردم با تمام وجودم اونم محکم دستاشو دور کمر حلقه کرد
ا/ ت : من دوست دارم میخوام به...
با کوبیده شدن لبای کوکی روی لبام حرفم نصفه مونده دیگه واقعا جایی برای شوکه بدی نداشتم
کوکی : منم عاشقتم پرنسسم
ا/ت: اما من دیونتم
کوکی : من روانیتم نظرت چی بریم خونه تا اعضا رو سوپرایز کنیم ( با خنده خرگوشی
ا/ت: معلومه که موافقم
کوکی : پس بریم چاگیاااا
اینم از این حمایت فراموش نشه کیوتی
۸.۶k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.