part 19
part 19
دنیای موازی
دوسال بعد
دوساله از اون ماجرا میگذره هروز وقتی بلند میشم با یاد آوری اینکه اعضا پیشم نیستن یکم گریه میوکنم انگار آگه این کارو نکنم روزم شب نمیشه هروز میرم مدرسه برمیگردم میرم حموم با سردرد درسامو سرسرکی میخونم میخوابم تموم روز و شبام شده عین هم یونا میگه دیگه شبیه قبل نیستم من با بهونه های الکی سرشو پرت میکنم چند روز پیش عکس تازه منتشر شده ی اعضا روی دیوار خیابون دیدم چقدر بزرگ شدن منم بزرگ شدم الان ۲۲ سالمه با وایستادنه اتوبوس پیاده شدم
ویو کوکی
دوساله از اون ماجرا میگذره تا حالا چند تا کنسرت اجرا کردیم دوباره آرمی ها ما یا شون اومده و این مارو خیلی خوشحال میکنه ولی هروقت یاد ا/ت میوفتم گریه میکنم کلن کار شده این که شبا قبل از خواب گریه کنم اعضا هم دسته کمی از من ندارن ما همون به ا/ت وابسته شده بودیم مخصوصا من من ا/ت رو دوست دارم امید وارم بتونم دوباره ببینمش بهش بگم دوسش دارم بهش بگم دیونشم دو سه روز دیگه میشه زمانی که اون اتفاق افتاد زمانی آرمی ها ما رو فراموش کردن حاطرم دوباره به اون دنیا برگردم تا ا/ت رو ببینم با صدای در اشک هایی که نفهمیدم کی ریختنو پاک کردم
کوکی : با تو
نامجون : حالت بهتره کوکی تو داری با این کارت خودتو به کشتن میدی میدونم دوسش داری و اون نا پدیده شد ولی با این کارت اون برنمیگرده ما هم ناراحتیم یونگی یواشکی میره توی حموم گریه میکنه هر کی یک جوری گره میکنه تا تو نفهمی ناراحت نشی با خودت این کارو نکن اصلا شاید فردا پس فردا پیداش شد با این قیافه میخوای بری پیشش یک ماه کنسرت نذاشتیم حتی ریشاتو نزدی بلند شو کوکی بلند شو برو حموم یک حسی بهم میگه اون داره برمیگرده پیشمون
نامجون بلند شد رفت با حرفاش جون گرفتم بلند شدم رفتم حموم
بچه اینم از این به خدا چلاق شدم دوباره براتون میزارم یکم دستم استراحت کنه
حمایت فراموش نشه کیوتی
دنیای موازی
دوسال بعد
دوساله از اون ماجرا میگذره هروز وقتی بلند میشم با یاد آوری اینکه اعضا پیشم نیستن یکم گریه میوکنم انگار آگه این کارو نکنم روزم شب نمیشه هروز میرم مدرسه برمیگردم میرم حموم با سردرد درسامو سرسرکی میخونم میخوابم تموم روز و شبام شده عین هم یونا میگه دیگه شبیه قبل نیستم من با بهونه های الکی سرشو پرت میکنم چند روز پیش عکس تازه منتشر شده ی اعضا روی دیوار خیابون دیدم چقدر بزرگ شدن منم بزرگ شدم الان ۲۲ سالمه با وایستادنه اتوبوس پیاده شدم
ویو کوکی
دوساله از اون ماجرا میگذره تا حالا چند تا کنسرت اجرا کردیم دوباره آرمی ها ما یا شون اومده و این مارو خیلی خوشحال میکنه ولی هروقت یاد ا/ت میوفتم گریه میکنم کلن کار شده این که شبا قبل از خواب گریه کنم اعضا هم دسته کمی از من ندارن ما همون به ا/ت وابسته شده بودیم مخصوصا من من ا/ت رو دوست دارم امید وارم بتونم دوباره ببینمش بهش بگم دوسش دارم بهش بگم دیونشم دو سه روز دیگه میشه زمانی که اون اتفاق افتاد زمانی آرمی ها ما رو فراموش کردن حاطرم دوباره به اون دنیا برگردم تا ا/ت رو ببینم با صدای در اشک هایی که نفهمیدم کی ریختنو پاک کردم
کوکی : با تو
نامجون : حالت بهتره کوکی تو داری با این کارت خودتو به کشتن میدی میدونم دوسش داری و اون نا پدیده شد ولی با این کارت اون برنمیگرده ما هم ناراحتیم یونگی یواشکی میره توی حموم گریه میکنه هر کی یک جوری گره میکنه تا تو نفهمی ناراحت نشی با خودت این کارو نکن اصلا شاید فردا پس فردا پیداش شد با این قیافه میخوای بری پیشش یک ماه کنسرت نذاشتیم حتی ریشاتو نزدی بلند شو کوکی بلند شو برو حموم یک حسی بهم میگه اون داره برمیگرده پیشمون
نامجون بلند شد رفت با حرفاش جون گرفتم بلند شدم رفتم حموم
بچه اینم از این به خدا چلاق شدم دوباره براتون میزارم یکم دستم استراحت کنه
حمایت فراموش نشه کیوتی
۶.۳k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.